ژک
لکان
ترجمه
ی فارسی یک سخنرانی جذاب و سوال برانگیز
از ژک لکان!
سخنان
پایانی لکان در اختتامیه ی کنگره ی «انتقال»
Schlusswort
zum Kongress „Die Übermittlung“
مترجم:
داریوش
برادری (کارشناس
ارشد روانشناسی/
روان
درمانگر)
(این
کنگره در ۹
جولای ۱۹۷۸
در پاریس برگزار شد و لکان سخنرانی اختتام
کنگره را انجام داد که متنش را در ذیل و
ترجمه شده به فارسی می یابید.
کنگره
ی «انتقال»
در ۹ جولای ۱۹۷۸ در
پاریس برگزار شد و لکان سخنرانی اختتام
کنگره را انجام داد که متنش را در ذیل و
ترجمه شده به فارسی می یابید.
«کنگره
ی انتقال»
به
بحث چگونگی ورود به مقام و مکان رسمی
روانکاو پرداخته بود و زوایای مختلف
حقوقی/عملی/
روانشناختی
این پروسه ی آموزشی و دگردیسی به نقش
روانکاو.
همزمان
لکان در همین سخنرانی کوتاه به نکاتی
ساختارشکن و قوی می پردازد که باعث شد آن
را ترجمه بکنم.
بویژه
که او اینجا از جمله اشاره به این امر مهم
می کند که هر روانکاو یا روان درمانگری
در واقع مجبور است «روانکاوی»
را
از نو بیافریند یا بازبیافریند.
زیرا
انتقال تجربه و دانش روانکاوی عملا غیرممکن
است.
باید
وارد این منظر شد، قواعدش را یاد گرفت،
بشخصه دوران «روانکاوی
شخصی»
را
گذارند و در چهارچوب ساختار کلی دیسکورس
حاکم بر روانکاوی حال او را به شیوه ی خویش
از نو افرید، یا به شکلی نو و متفاوت از
دیگران آفرید.
همانطور
که لکان این کار را می کند و مکتب و شیوه
ایی نو و ساختارشکن از روانکاوی می افریند
که همیشه سوال برانگیز و دردسرآفرین است
و به این خاطر نیز از انجمن جهانی روانکاوان
اخراج می شود.همزمان
او در این سخنان پایانی چالشانه و تودرتو
به انجمن جهانی روانکاوان انتقاد می کند
که او را بجرم نظریات و شیوه کارهای نو
اخراج کرده اند و همچنین حتی به شیوه های
انتخاب روانکاو در گروه و انجمن پاریس و
هواداران راه خودش انتقاد می کند.
به
کمک این متن پی می بریم، که چرا برای
دستیابی به شیوه ی روانکاوی یا روان
درمانی قوی و یا برای دستیابی به قدرت
نقادی قوی باید تن به راه و تکینگی خاص
خویش و به سینتهوم خویش بدهیم.
اینکه
استیل متفاوت همان نماد فردیت و راه متفاوت
است.
نکته
ی مهمی که تجربه و جستجوی من در مسیر بیست
و هشت ساله ی شغل و فعالیت در عرصه ی
روانشناسی و سپس روان درمانی از سال ۱۹۹۲
تاکنون تایید می کند.
به
این دلیل نیز از هفده هیجده سال پیش به
مباحث لکانی پرداختم و آن را هرچه بیشتر
و مداوم تا به امروز در کار عملی روانکاوی
و در نوع نگاه و نقدم وارد و جاری کرده ام
و این دیدار و مواجهه شدن با لکان و نظریات
پایانی نداشته و ندارد.
زیرا
نه تنها در نهایت هر منظری به لکان یک
تاویل و گشایشی به متن باز «لکان»
است،
بلکه بناچار هر تاویل ضعیف یا دچار فقدانهای
شدید مرتب محکوم به خطا رفتن است و بهایش
گرفتاری در پیچ و خمهای نظریات لکان است.
همانطور
که همیشه بایستی فقدانها و ایهامهایی
باقی بماند تا دیالوگ و گفتگو و چالش با
متن لکانی ادامه بیابد و از این مسیر هم
نقد روانکاوانه و هم پراکسیس و عمل
روانکاوانه یا روان درمانه جلوتر برود.
زیرا
بقول لکان «همان
زمان که به چیزی می نگری، زل زده می شوی و
این نگاه شخصیت ترا یا قدرت و ضعف بنیادین
نگاه و راه و چشم انداز ترا می افریند.».
زیرا
هر چیزی بهایی دارد و بهایش به قول لکان
بر جسم و جان و متون ما حک می شود.
این
اخلاق تمنامندی لکان و قانون «نام
پدر»
است.)
ابن
متن را از آلمانی به فارسی و بر اساس ترجمه
ی آلمانی «رولف
نمیتز»
در
سایت «لکان
را رمز زدایی بکنیم»
ترجمه
کرده ام.
رولف
نمیتز لکان شناس معروف آلمانی است و او
این متن را از فرانسه به آلمانی در سال
۲۰۱۹
ترجمه کرده است.
توضیحات
در پرانتز و بنام مترجم در متن .و
توضیحات شماره گذاری شده در متن که در آخر
متن امده است است، از مترجم ایرانی یعنی
از من است تا نظرات لکان بهتر فهمیده بشود.
سپس
لینک ترجمه ی المانی و توضیحات تکمیلی
رولف نمیتز به فارسی امده است..
فقط
جاهایی در پرانتز چیزهایی اضافه کرده
ام.)
ژک
لکان
من
قرار است این کنگره را به پایان برسانم.
حداقل
به این ترتیب برنامه ریزی شده بود.
فروید
تلاش زیادی برای انتقال روانکاوی، برای
واگذاری یا تراـ فرستی روانکاوی انجام
داد.
کمیته
ایی که او مسئول این کار کرده بود، بعدها
تبدیل به انجمن جهانی روانکاوی شد.
به
ای پ آ.
من
باید بگویم که انجمن جهانی روانکاوان،
همانطور که دوست ما استوارت اشنایدر دیروز
بیان کرد، در لحظه ی حاضر به اندازه ی کافی
شجاع نیست.
مسلم
است که این کنگره با این سالن مملو از شرکت
کننده چیزی را نمایندگی می کند که در واقع
به جبران خسارت (
عدم
شجاعت.
مترجم)
انجمن
جهانی روانکاوان می پردازد.
فرویدـ
با اشاره به کسانی که آنها را «باند
یا گروه»
خویش
می نامید (
اعضای
کمیته ی اول چون ارنست جونز، کارل ابراهام
و فرنچی و غیره.
مترجم)،
باندی که فرانسوی باید اینجا با «سا
باند»
نوشته
بشود، بدون اینکه بدانیم که آیا «سا»
اینجا
«س-
ا»
نوشته
می شود، اس (
لکان
اینجا به زعم رولف نمیتز در بخش توضیحات
با طنزی مستتر از شق شدن غرور و آلت این
کمیته مخفی اولیه برای جلوگیری از مسخ و
انشعاب روانکاوی سخن می گوید.
البته
برخی از آنها بعدا خودشان انشعاب می دهند
یا نظریه فروید را کم اثر و مسخ می کنند.
مترجم).
فروید
همانطور که می دانید، این داستان عجیب و
غریبی را که «ضمیر
نااگاه»
نامیده
می شود، اختراع کرد و ضمیر ناآگاه شاید
یک جنون فرویدی باشد.
ضمیر
نااگاه همه چیز را توضیح و تفسیر می کند،
همانطور که کسی چون «کارل
پوپر»
این
را خوب نشان می دهد.
اینکه
ضمیر نااگاه بیش از حد توضیح می دهد، این
یک نگرشی است که نمی توان ردش کرد.
( به
بخش توضیحات بنگرید.
منظور
انتقاد کارل پوپر به غیرعلمی بودن روانکاوی
فروید است و اینکه نمی توان رد یا آزمایشش
کرد.
چون
برای همه چیز توضیح دارد، از خواب تا مباحث
سیاسی.
بی
انکه خطای کارل پوپر را فراموش کرد.
مترجم)
با
ما در مورد «رابطه
ی جنسی بدون سوژه»
صحبت
کرده اند.
آیا
این بدان معنی است که اگر رابطه جنسی وجود
داشته باشد، آنگاه هیچ سوژه ایی را با
خویش به همراه نمی اورد؟
این
نظریه اما به این معناست که زیاده روی
بکنیم؛ از رابطه ی جنسی، كه گفته ام، وجود
ندارد، این اعتقاد و باور وجود دارد که
او به توضیح آن چیزی بپردازد که «نویروز»
یا
روان نژندی نامیده می شود.
بنابراین
سعی کردم دریابم که اینها چی هستند، این
نویروزها (
مثل
نویروز وسواس یا هیستری و فوبی.
مترجم)؟
من سعی کردم آنها را از طریق آنچه توضیح
بدهم که آموزه ی (روانکاوی.
مترجم)
نامیده
می شود.
از
آنجا که من توانسته ام این همه شرکت کننده
را داشته باشم ، یا از پشتیبانی این همه
نیروی کمکی برخوردار باشم ، پس می توان
فرض کرد که این تدریس و آموزه دارای موفقیت
و اعتبار خاصی بوده است.
من
باید بگویم که این نیروهای کمکی، این شرکت
کنندگان، که باید بهشان گفت (همان
بهتر که.
مترجم)
« به
من کمک نکنید»،
در واقع کمکی برای من نیستند.
در
میان این تماشاگران من خویش را بویژه تنها
احساس می کنم.
من
بخصوص میان آنها احساس تنهایی می کنم،
زیرا افردی که من به عنوان «روانکاو»
با
آنها سروکار دارم، کسانی که آنها را «
مراجعه
کنندگان»
من
برای معالجه ی روانکاوی می نامند، رابطه
ی کاملا متفاوتی از این شرکت کنندگان با
من دارند.
آنها
(
بیمارانش.
مترجم)
سعی
می کنند که به من بگویند که چه چیزی نزد
آنها دچار اختلال است، یا خوب کار نمی
کند.
و
نویروزها، که واقعا وجود دارند.
منظور
من این است که کاملاً معلوم نیست که آیا
نویروز هیستری همیشه وجود دارد، اما
مطمئناً یک نویروز دیگر وجود دارد ، یعنی
آنچه که به عنوان یک نویروز یا اختلال
اجباری/
وسواسی
نامیده می شود.
( مثل
فیگور معروف هنریش هاملت.
به
سمینار «تراژدی
تمنامندی»
از
لکان مراجعه بکنید.
مترجم)
این
افرادی که نزد من می آیند و سعی می کنند
چیزی را به من بگویند – باید اما گفت که
که من همیشه به آنها جواب نمی دهم -.
من
سعی می کنم که (در
جلسه ی روانکاوی.
مترجم)
اتفاقی
بیفتد ، حداقل آرزو می کنم این اتفاق
بیفتد.
من
می خواهم این اتفاق بیفتد و باید در واقع
گفت که بسیاری از روانکاوان کارشان تا
این حد فهمیده و تقلیل داده می شود.
به
همین دلیل من سعی کردم یک یا دو توصیف در
این باره بدست بیاورم که فرد چگونه
«روانکاو،
سایکوانالیست »
می
شود.
اینکه
چه عواملی باعث می شود که پس از اینکه فردی
یک «مراجعه
کننده و تحت تحلیل روانکاوی»
بوده
است، حال به «روانکاو»
تبدیل
می شود ؟
من
باید بگویم که شروع به طرح سوالاتی از
خودم در این مورد کردم، و به همین دلیل
پیشنهاد خودم را ارائه دادم.
اینکه
این روشی (
برای
انتخاب روانکاوان.
مترجم)
اجرا
و معتبر بشود که به آن «پاسه»
یا
«گذار»
می
گویند.
روشی
که در آن من به چیزی اعتماد می کنم که به
آن "انتقال"
گفته
شود.
اگر
که اصلا انتقال روانکاوی ممکن باشد۱.
به
طوری که اکنون به این باور رسیده ام که :
روانکاوی
قابل انتقال نیست.
این
خیلی آزار دهنده است.
بسیار
آزار دهنده است که هر روانکاوی مجبور می
شود – زیرا او بایستی مجبور به این کار
بشود -
که
روانکاوی را از نو اختراع بکند یا از نو
بازیابد.
اگر
من در شهر لیل گفتم که «گذار»
( شیوه
ی گذار به مقام روانکاو.
مترجم)
مرا
ناامید کرده است ، به این دلیل است که لازم
است که هر روانکاو، -
بسته
به آنچه که او از دوران آموزش روانکاویش
قادر به استخراج بوده است -،
روانکاوی را از نو تببین بکند.
اینکه
هر روانکاوی مجبور است از نو این را اختراع
بکند یا بدست بیاورد که روانکاوی یا
پسیکوانالیز چگونه می تواند ادامه حیات
داشته باشد۲.
من
اما سعی کردم که به این بحث اساسی مقدار
بیشتری جسمیت ببخشیم و به این خاطر انواعی
از شیوه های نگارش را اختراع کردم یا پیدا
کردم، مانند حرف «اس»
( سوژه
ی نفسانی در ترمینولوژی لکان.
مترجم)،
که راه دست یابی به «آ
بزرگ»
( ترم
دیگری بزرگ یا غیر نزد لکان.
مترجم)
را
مسدود می کند.
راه
دست یابی به چیزی را مسدود می کند که من
دیگری بزرگ می نامم، زیرا این همان «اس»
است،
که با آن من اسم دال (
سیگنیفیکانت.
مترجم)
را
علامت گذاری می کنم.
اسم
دالی که دیگری بزرگ را مسدود و غیرقابل
دست یابی می سازد.
من
منظورم همین چیزی است که گاه و بیگاه بیان
کرده ام، اینکه «اسم
دال (سیگنیفیکانت)
این
عملکرد را دارد که سوژه را نمایندگی می
کند، اما فقط برای یک اسم دال دیگر.۳».
حداقل
این چیزی است که من گفته ام و این یک امر
مسلم است که من این را گفته ام.
این
به چه معناست؟ این بدان معنی است که در
«دیگری
بزرگ یا غیر»
هیچ
اسم دال دیگری وجود ندارد.
اینکه
همانطور که فرمول بندی کرده ام، تنها یک
مونولوگ وجود دارد۴.
بنابراین
چطور است که افرادی هستند که به کمک عملیات
یا کارکُنش اسم دال (سیگنیفیکانت)
خوب
می شوند؟ زیرا موضوع مهم و محوری همین
است.
اینکه،
افرادی هستند که (
از
طریق روانکاوی.
مترجم)
سالم
می شوند، این یک واقعیت است.
فروید
به وضوح تأکید کرده است که «روانکاو»
نباید
گرفتار این آرزو باشد که «شفا
بدهد، بهبود یا درمان بدهد».
با
این حال ، این یک واقعیت است که افرادی
هستند که به خوبی بهبود می یابند، نه تنها
از نوروز (یا
اختلال روان نژندی چون وسواس.
مترجم)
شفا
می یابند بلکه حتی از «انحراف
جنسی (چون
سادیسم و مازوخیسم یا فتیشیسم.
مترجم)
بهبودی
می یابند۵.
این
چطور ممکن است؟ با وجود آنچه در مورد آن
گفتم -
من
چیزی در مورد آن نمی دانم.
اینجا
موضوع فریبکاری و کلک زدن در میان است.
چگونه
می توانید چیزی را در گوش سوژه ایی زمزمه
بکنید که نزد شما برای روانکاوی می اید،
چیزی که قادر به آن باشد که او را شفا بدهد
؟ این یک سوال از تجربه است ، که در آن چیزی
نقشی مهم بازی می کند که من به آن نام «
سوژه
باید بداند»
را
داده ام.
سوژه
ایی که به او دانش و شناختی فرض و القاء
می شود یک سوژه ی به فرض گرفته شده، در
واقع یک مضاعف سازی سوژه است.
سوژه
ایی که به او دانشی اعطأء و فرض شده حساب
می شود (صاحب
دانش و شناختی خاص قلمداد می شود.
مترجم).
او
کسی است که می داند.
او
این ترفند و کلک را می شناسد -
زیرا
که من قبل از این از یک فریبکاری صحبت کرده
ام -
او
این ترفند را می شناسد، روشی که به کمکش
یک نویروز (
اختلال
روان نژندی)
درمان
می شود۶.
باید
بگویم که در مسیر «گذار
به روانکاو شدن»
این
توانایی به درمان توسط هیچ چیز نشان داده
نمی شود.
من
باید بگویم که در گذار (در
مسیر گذار دانش آموز روانکاوی به روانکاو
رسمی.
مترجم)
هیچ
چیزی این را ثابت می کند که سوژه می داند
چگونه یک نویروز را درمان بکند.
من
هنوز هم منتظر این هستم که در این مورد
چیزی مرا روشن کند.
من
می خواهم با کمال میل این را بدانم، آنهم
از کسی که در «گذار»
می
تواند نمونه یا سندی ارائه بدهد، که یک
سوژه، زیرا اینجا موضوع سوژه در میان است،
قادر به تولید چیزی بیش از آن است که من
مایلم آن را پچ پچ و وراجی معمولی بنامم.
زیرا
همه چیز بدور همین می گردد.
اگر
روانکاو فقط در حال وراجی و حرف زدن است
، می توانید مطمئن باشید که تیرش به خطا
می رود ، شلیک تیری که بدنبال این است که
نتیجه را فسخ و برطرف بکند، بنابراین
بدنبال برطرف کردن آن چیزی است که به آن
عارضه یا سیمپتوم می گویند ۷.
من
سعی کرده ام، در مورد سیمپتوم یا «عارضه»
چیزی
بیشتر از دیگران بگویم.
من
حتی او را به زبان املای قدیمیش نوشتم.
چرا
من او را (سیمپتوم
را.
مترجم)
اینگونه
انتخاب کردم، به عنوان سینتهوم.
اس.
ای،
ان، ت، ه،و، م.
توضیح
این مسئله کمی طول می کشد.
برای
اینکه نام سیمپتوم را تحکیم و استواری
ببخشم، او را به شکل «سینتهوم»
انتخاب
کردم.
باوجود
اینکه این نام در شرایط کنونی-
کسی
واقعا نمی داند که چرا-
هنوز
به حالت «سیمپتوم»
یا
عارضه تلفظ می شود.
یعنی
به گونه ایی که توسط آن افتادن یا سقوط
توسط چیزی برانگیخته می شود، «پتوما»
( به
یونانی.
مترجم)
یعنی
«سقوط»
۸.
چیزی
که با هم می افتد، چیزهایی که با هم جمع
می شوند و پیوند می خورند، در واقع چیز یا
موردی است که با گروه (انزمبل)،
با کلیت، هیچ ارتباطی ندارد.
یک
سینتهوم یک افتادن نیست، یک سقوط نیست،
حتی اگر اینگونه به نظر بیابید.
این
تا جایی پیش می رود که تصور می کنم هر کسی
مثل شما که اینجاست، به عنوان سینتهوم هر
کدام سینتهوم خاص خودش را دارد.
یک
سینتهوم مردانه وجود دارد و یک سینتهوم
زنانه (
اوی
مردانه-
سینتهوم،
اوی زنانه-
سینتهوم.
مترجم).
این
همه ی آن چیزی است که از آنچه رابطه ی جنسی
نامیده می شود، باقی می ماند.
رابطه
ی جنسی یک رابطه ی بینابینی میان سینتهومهای
مردانه/زنانه
است ۹.
به
همین دلیل است که اسم دال (سیگنیفیکانت)،
به همین گونه به نظم سینتهوم تعلق دارد،
یا می توانیم حال حدس بزنیم که چرا اسم
دال می تواند تاثیرگذار باشد (
در
معالجه ی روانکاوانه.
مترجم.).
بر
همین اساس اینگونه است که ما می توانیم
حدس بزنیم که اسم دال چگونه می تواند اثر
خود را بگذارد، یعنی توسط وساطت سینتهوم
.
بنابراین
چگونه می توانید ویروس این سینتوم را در
قالب اسم دال (
با
دیگری و غیر.
مترجم)
مراوده
و پیامرسانی بکنید؟ این همان چیزی است که
من سعی کرده ام در تمام سمینارهایم توضیح
دهم.
فکر
نمی کنم امروز بتوانم چیز بیشتری در این
مورد بگویم.
پایان
سخنرانی پایانی از لکان در کنگره ی
«انتقال».
توضیحات
از مترجم ایرانی برای درک بهتر متن:
۱/
منظور
لکان، مقررات تایید فرد تحت اموزش روانکاوی
توسط دو روانکاو دیگر و پس از گذراندن
دوران «تحلیل
و روانکاوی شخصی»
است.
به
بخش توضیحات مراجعه بکنید.
این
بخشی از مقررات دست یابی به مقام روانکاو
نزد سیستم و گروه لکان بود.
البته
مفهوم انتقال اینجا چندوجهی است.
معنای
دیگریش انتقال تجربه و دانش روانکاوی به
دیگری است که در جمله ی بعدی به أن می
پردازد.
مترجم.
۲/
لکان
دقیقا به خاطر همین یافتن راه روانکاوی
متفاوت خودش از انجمن روانکاوان جهانی
اخراج می شود.
چون
«بازگشت
به فروید»
لکانی
در واقع تاویل نوین و ساختارشکن فروید و
روانکاوی فرویدی است و همزمان خطاهای
اساسی نسلهای بعدی روانکاوی چون «روانشناسی
من»
از
آنا فروید و یا «
روانکاوی
خود، روانکاوی تئوری ارتباط ابژه ایی»
از
وینیکوت، کوهوت و ملانی کلاین را نمایان
می سازد.
۳/
(
اینکه
سوژه نام و معنای نهایی ندارد، زیرا هر
بار فقط اسم دالی مثل «مرد
بودن»
او
را نمایندگی می کند در برابر اسم دال دیگری
چون «زن
بودن».
یعنی
همیشه پای دیسکورس و تاویلی در میان است
و پرفورمانسی.
مترجم).
۴/
اشاره
ی لکان به طرح و نظریه نهایی و رادیکال
خویش است که می گوید که «در
پشت غیر یا دیگری بزرگ هیچ دیگری بزرگ
دیگری وجود ندارد».
اینکه
هیچ اصل و معنای نهایی وجود ندارد.
همه
چیز رونوشتی از رونوشتی است.
اینکه
حتی در روانکاوی دیگر نمی توان از رخدادی
در کودکی به عنوان علت اصلی یا «صحنه
ی اصلی»
تولید
اختلال روانی سخن گفت، بلکه اختلال روانی
پیش شرط بلوغ بشری است.
بی
انکه این سخن لکان اهمیت جلوگیری از ضربات
اسیب زا به کودکان را نفی بکند، فقط
اختلالات را منحصر به آنها نمی کند.
اینکه
در نهایت ما با خودمان در یک مونولوگ دایمی
قرار داریم و هر برداشت یا خاطره ی ما یک
«تاویل
مابعدی»
است.
مترجم)
۵/
در
واقع فروید باور داشت که افراد دچار انحراف
جنسی نمی توانند روانکاوی بشوند، چون تن
به «انتقال
قلبی»
نمی
دهند که تکنیک محوری روانکاوی است.
اما
نسلهای بعدی روانکاوان چون کوهوت یا لکان
به بیان نظرات جدیدی در این زمینه پرداختند.
همانطور
که برای فروید «سه
شغل ناممکن»
وجود
دارد که لکان اینجا به یکی از آنها اشاره
می کند:
شغل
تعلیم و تربیت، حکومت کردن و روانکاوی
کردن.
مترجم
۶/
اینکه
به قول لکان فرد مراجعه کننده خیال می کند
که روانکاو می داند معضل و حقیقتش چیست.
چیزی
که یک وهم ضروری برای شروع روانکاوی است.
زیرا
روانکاو یا روان درمانگر قوی فقط می تواند
با «کنار
رفتن»،
با عبور از نقش دانای کل یا منجی، محیط و
شرایطی برای فرد تحت روان درمانی یا
روانکاوی را ایجاد بکند، تا او از طریق
این صحنه و چالش دو نفره و بر أساس «انتقال
قلبی»
سرانجام
حقیقتش را بیابد و همزمان بیافریند، با
تمنامندیش روبرو بشود و قادر به تاویلهای
و راههای نو بشود و از دور باطل عبور بکند.
زیرا
تمنامندی همان تاویل افرینی است.مترجم
۷/
منظور
انتقاد لکان از مکاتب روانکاوی است که
فقط می خواهند سیمپتوم یا عارضه ایی مثل
ترس از آسانسور را حل بکنند، بی انکه به
معضل و ساختار روانی بنیادینش بپردازد
که مربوط به رابطه ی فرد با دیگری و غیر
است و یا ناشی از گرفتاری در یک فانتسم
است، مثل گرفتاری در رابطه ی «اضطراب
امیز با دیگری و غیر»
و
اینکه این دیگری مثل مادر درونی خیلی به
فرد دچار فوبی نزدیک شده است، به او امکان
استقلال و یافتن تمنای فردیش را نمی دهد.
همانطور
که ترس مذهبی به این خاطر است که خدا بیش
از حد به مومن نزدیک شده است و به همه جای
زندگی او سرک می کشد.
خدایی
هیز و جبار شده است.
اینکه
فرد روانکاو بجای پرداختن به این معضل
محوری بخواهد ترس از اسانسور را مثل شیوه
های رفتار درمانی حل بکند و یا بجایش فقط
می خواهد با عارضه ی عدم اعتماد فرد به
خود برخورد بکند و آن را حل بکند.
در
حالیکه صحنه ی اصلی نمایش جای دیگری است.
اینکه
نمی توان تحول یافت، بی انکه نگاهت به
دیگری و غیر نیز تغییر بکند.
نزد
لکان در حالت فوبی فرد با مادر خواهان
یگانگی درگیر است و نه مثل فروید با پدر.
به
نقد لکان بر «هانس
کوچک»
و
بر نوشتار فروید مراجعه بکنید.
مترجم.
۸/
(
منظور
لکان احتمالا از جمله اشاره به این جمله
ی معروفش است که «هر
زنی عارضه ی مردی است.».
اینکه
مردان در نوع نگاهشان به زن انضمامی و
واقعی به او به عنوان استعاره ی عشق یا
علامت فتنه و غیره می نگرند و اینگونه در
نهایت با عارضه و سیمپتوم خویش به سان
عارف خراباتی یا مرد ناموسی روبرو می
شوند.
همانطور
که بالعکس زن نیز در سینتهوم یا تمتع
بنیادین خویش در پی آن است که به نماد عشق
و تمنایی تبدیل بشود که مردان می خواهند.
اینکه
در زن کانکرت یا واقعی «نمایشگری»
فراوان
است، همانطور که در مرد و یا مردان «شیادی»
فراوان
است و بدون شیادی مردانه و نمایشگری زنانه
بازی عشق و اروتیک و تمنامندی بشری و حالات
و روایات مختلف تراژیک/کمدیش
رخ نمی دهد یا خوب گُر نمی گیرد و سوزان و
اغواگر نمی شود.
مترجم
۸/
لکان
متاخر به جای واژه ی سیمپتوم در واقع واژه
ی «سینتهوم»
را
بکار می برد که در تئوری او جایگاه مهمی
می یابد.
اکنون
سیمپتوم یا عارضه دیگر فقط یک «اسم
دال حذف شده»
و
حقیقتی حذف شده در متن زندگی فرد تحت درمان
نیست که بایستی پذیرفته بشود و فرد از دور
باطل عبور بکند و به تاویلی نو دست بیابد،
بلکه سیمپتوم یا سینتهوم «
واژه
ی یونانی به معنای «باهم
افتادن»
در
واقع حکایت از تمتع و کامجویی خاص می کند
که در عین حماقت همزمان اساس ازادی و
تکینگی بشری است.
حکایت
از این می کند که هیچگاه نام و معنای نهایی
بشر قابل بیان نیست.
اینکه
بقول ژیژک بایستی از یکسو حقیقت نهفته در
عارضه ی افسردگی یا اعتیاد و فوبی را در
خویش به شکل نمادین پذیرفت و از دور باطل
عبور کرد و به قدرت عاشقی یا سبکبالی نو
دست یافت و همزمان از یاد نبرد که بخشی از
عارضه مثل یک «تیک
عصبی»
مرتب
باز می گردد، غیر قابل تعریف و نمادین
سازی است و تو باید او را چون یک دوست قدیمی
گاهی بببینی و با او همراهی بکنی.
بی
انکه بخواهی او را تاویل و تفسیر بکنی.
اینکه
عارضه ات را چون خودت دوست بداری.
چون
اسم کتابی از ژیژک.
لکان
متاخر با تئوری سینتهوم هرچه بیشتر نظراتش
رادیکال می شوند و دوایر سه گانه ی برومه
ایی او مثل تصویر دوم به چهار دایره تبدیل
می شوند و دایره ی چهارم و میانی همان
سینتهوم هست.
یا
انیکه فیگور جیمز جویس به سان یک سیمپتوم
مثبت یا به سان تبلور سینتهوم مهم می شود.
بزودی
با ترجمه ی سخنرانیهای لکان در مورد جویس
این موضو ع را بیشتر توضیح می دهم.
عکس
اول از ترجمه ی المانی گرفته شده است و در
واقع شمن هایی را در حال شفادادن بیمار
نشان می دهد و به بحث لکان و امکان شفایافتن
از مسیر روانکاوی می خورد.
۹/
چون
هر کسی می خواهد به اوج رابطه ی کامجویانه
و خاص خودش با هستی و دیگری دست یابد که
از کودکی و توسط نام خاصش، توسط جایگاهش
در دیسکورس خانواده و فرهنگش در او شکل
گرفته است، هرکسی می خواهد به این خانه و
قدرت و ارتباط قوی و شاد با جهان برسد یا
بازگردد.
خانه
ایی که همیشه یک ناـخانه ی ملتهب و چندنحوی
و بخشا در ایهام است.
این
تمنا و فانتسم بنیادین نهفته در هر جستجوی
بهبود یا روان درمانی و یا در هر جستجوی
بهشت گمشده ی فردی یا جمعی است.
مترجم.
لینک
ترجمه ی المانی متن توسط رولف نمیتز لکان
شناس معروف آلمانی
توضیحات
تکمیلی در ترجمه ی المانی از رولف نمیتز
و در صحفه اش:
۱/
اتحادیه
جهانی روانکاوان که بعدها در اغلب کشورها
به نام انجمن جهانی روانکاوان (ای
پی آ)
نامیده
شد، در سال ۱۹۱۰
توسط زیگموند فروید و ساندور فرنچی تاسیس
شد و تا امروز وجود دارد.
منظور
از «کمیته»
در
واقع نام گروه و جمعی مخفیانه است که در
سال ۱۹۱۲
بر أساس پیشنهاد و تلاش ارنست جونز از طرف
شش تن از افرادی تاسیس شد که از فروید این
وظیفه را به عهده گرفتند که آموزش روانکاوی
را از انشعابات حفظ و محافظت بکنند.
این
افراد گروه اولیه کارل ابراهم، ماکس
ایتینگتون، ساندور فرنچی، ارنست جونز،
اتو رانک و هانس ساکز بودند.
کمیته
تا سال ۱۹۲۷
وجود داشت.
( نکته
ی طنز امیز اما این است که از همین گروه
برخی چون اتو رانک و بقیه جزو انشعابات
بعدی تفکر فروید شدند.
زیرا
هر تفکری بایستی انشعاباتی بوجود بیاورد
و منظرهایی متفاوت.
زیرا
همه چیز می خواهد از نونوشته بشود.
همانطور
که لکان می گوید.
مترجم)
۲/
استوارت
اشنایدرمن، متولد ۱۹۴۳و
امریکایی.
او
۱۹۷۳
به پاریس امد و نزد لکان یک دوره ی جلسات
معالجه ی روانکاوی گذراند.
لکان
به سخنرانی اشنایدرمن در کنگره ی «
انتقال
قلبی»
اشاره
می کند.
۳/
طنزی
از لکان که در واقع می گوید چیزی که ابژه
ی کوچک ا یا غ پیوند می زند، چیزی بدست می
أورد/
التش
شق می شود.
۴/
کارل
پوپر خالق یک «تئوری
علمی»
بود
که بر اساس آن مکاتبی مثل روانکاوی فروید
غیر علمی هستند، زیرا نمی توان آنها را
مورد ازمایش قرار داد یا رد کرد.
اینکه
انها برای همه چیز نظر دارند.
از
مکاتب دیگر غیر علمی برای کارل پوپر می
توان از مارکسیسم نام برد و یا از روانشناسی
فردی آلفرد آدلر.
۵/
اصل
«رابطه
ی جنسی امری محال است»
ابتدا
توسط لکان در سمینار شش او فرمول بندی شد.
( بعدها
حتی به این تغییرش داد که «انچه
ممکن است عدم رابطه ی جنسی است».
اینکه
رابطه ی جنسی رابطه ی جنسیتی و چالش فالوس
داشتن و فالوس بودن، چالش و اغوای قدرت
مردانه و عشق زنانه است.
مترجم
ایرانی)
۶/
برای
مقایسه.
لکان.
پیشنهاد
برای نهم اکتبر ۱۹۶۷
در مورد روانکاو یا سایکوانالوتیکر در
اکول.
ترجمه
شده توسط اولریکه اوده.
واژه
ی پاسه (
گذار)
در
این پیشناد و در متن در واقع متدی است که
توسط آن یک عضو ساده از انجمن لکانی در
پاریس قادر به گرفتن مقام و نام «روانکاو»
رسمی
می شود.
در
این مورد فرد متقاضی برای دو روانکاو دیگر
از «انالیز
شخصی»
خویش
توضیح و خبر می دهد.
دو
نفری که این شهادت یا تقاضا را به یک هیئت
ژوری ارجاع می دهند.
هیئت
ژوری آنگاه در مورد درخواست تصمیم می
گیرد.
فرد
متقاضی به عنوان «پاسانت»
یا
رهرو نامیده می شود.
دو
نفر روانکاو واسطه ی رهرو و هیئت ٓژوری
به عنوان «
راهبرنده»
یا
قایقران نامیده می شوند.
۷/
لکان
اینجا احتمالا به سخنان پایانی کنگره ی
انجمن لکانی بنام «تجربه
ی گذار»
از
هفت تا هشت ژانویه ۱۹۷۸
اشاره می کند که البته در شهر لیل صورت
نگرفت، بلکه در دیوویل بود.
۸/
املایی
که لکان اینجا به آن اشاره می کند، احتمالا
سمبل ذیل است
S(Ⱥ)
که
به معنای این است که سوژه تبلور کمبود در
دیگری بزرگ و غیر است..
اینکه
اسم دالی غاسب است که بتواند حضور حقیقت
را تضمین بکند.
( یا
همانطور که در متن در حاشیه توضیح دادم
برای لکان «هیچ
دیگری در پشت دیگری حضور ندارد.»
هیچ
واقعیت نهایی یا حقیقت نهایی یا اصلی وجود
ندارد.
همه
چیز تاویل است.
۹/
یک
توضیح متناسب با «مونولوگ»
نه
در سمینارها یافتم و نه در نوشتارها یا
اکریت، (
البته
به باور من منظور لکان دقیقا همین است که
چون دیگری نهایی وجود ندارد که جواب سوال
ما را بدهد، جواب سوال «توچه
می خواهی»
را
بدهد، از آنرو هر حرف زدن ما با دیگری
بزرگ، با هستی و خدا در واقع یک «مونولوگ»
است
و نه یک دیالوگ.
چون
جوابی نمی اید، مگر جوابی که خودمان به
عنوان بازتاب سوالمان دریافت می کنیم.
زیرا
گوینده ی سخن معنای پیام خویش را به شکل
معکوس از گیرنده می گیرد.
همانطور
که لکان می گوید.
مترجم
ایرانی)
۱۰/
زیگموند
فروید در نامه به کارل گوستاو یونگ می
نویسد:
«
نه
فقط اینکه شفا بیابند، بلکه اینکه یاد
بگیرند و پول بدست بیاورند.
اینها
مفیدترین تصورات از اهداف اگاهانه و قابل
استفاده هستند.
۱۱/
ترمینولوژی
«سوژه
ای که قلمداد می شود می داند»،
ابتدا توسطلکان در سمینار ۹
(انتقال
قلبی)
مورد
استفاده قرار گرفت.
این
اصطلاح لکانی نزد به سخن فروید است که از
«انتظار
باورمندانه ی»
بیماران
به عنوان پیش شرط بهبود و شفا بکار می برد.
۱۲/
یک
ریشه ی مفهوم سوژه در واژه ی یونانی
hypokeimenon,
„das Zugrundeliegende
به
مفهوم «
بر
پایه ی آن قرار گرفته»
است.
واژه
ی دیگر به معنای «زیربنا
قرار دادن»
است.
۱۳/
نگارش
املایی لاتینی واژه ی سینتهوم توسط لکان
در سمینار ۲۳
«
سینتهوم»
بکار
می رود، در سالهای ۱۹۷۵/۷۶،
این شیوه نگارش به او اجازه بازی کردن با
مفاهیم هم لحنی چون سنت توم یا توماس مقدس
و سنت هوم یا مرد مقدس را می دهد.
۱۴/
واژه
ی سیمپتوم به ریشه ی یونانی سین یا «باهم
و پتاما یا «افتادن،
سقوط»
بازمیگردد،
در سیمپتوم، در عارضه چیزی با هم می افتد.
۱۵/
لکان
احتمالا اینجا به این تز خودش استناد می
کند که در سمینار ۲۲
۱۹۷۴/۱۹۷۵
مطرح کرده بود.
اینکه
«هر
زنی یا یک زن یک سیمپتوم مردی است.
Eine
Frau ist ein Symptom des Mannes
kd shoes
curry 8
lebron 18
kobe shoes
curry shoes
golden goose sneakers
off white hoodie
michael jordan shoes
a bathing ape