نقدی بر «فمینسیم چریکی» شادی امین و نگاه مدرن الهه صدر
نوشته شادی امین در نقد اعتراضات به « شادی صدر.1» بیش از هر چیز معضلات عمیق سنتی و افراطی بخش اندکی از «فمینیسم ایرانی» را نشان می دهد. فمینیسمی که به طور عمده از درون زنان چپ و سیاسی سابق تشکیل میشود و این بخش هنوز بشدت اسیر همان نگاه سیاه/سفید، انقلابی/ضد انقلابی، ظالم/مظلومی است که قبلا به عنوان چریک گرفتارش بود. حال این بخش چریکی در قالب جنگ « زن مظلوم/ بر علیه مرد ظالم» به تکرار بخش عمده ای از همان خطاهای گذشته می پردازد و متوجه نیست که او بهترین یاور و خدمتگزار این سیستم پدرسالار است.
بر بستر « آنالیز گفتمان فوکویی» فرهنگ ایرانی میتوان بخوبی دید که اصولا موضوع «حالت جنگ ظالم/مظلومی، اهورامزدا و اهریمنی» و از طرف دیگر موضوع « بد دانستن، اهریمننگاری جسم و جنسیت خویش یا دیگری» دو «ابزار و سازوکارهای.2 » اساسی دیسکورس سنتی ایران برای بازتولید خویش و سناریوی خویش است. به این دلیل نیز ما هر جا، چه در عرصه سیاسی، فکری، هنری یا جنسیتی و جنسی، با شکست یک تحول نو روبرو شده و یا میشویم، دقیقا میتوانیم ببینیم که این شکست بخاطر عدم رهایی این جنبش و یا نگاه نو از این حالت «ظالم/مظلومی» و یا به علت عدم رهایی از «احساس گناه و هراس، خشم و هراس از جسم و جنسیت خویش و یا دیگری»، از فردیت خویش یا دیگری است. یا این شکست ناشی از گرفتاری در نتایج و حالات مختلف این «ساز وکار اصلی» سناریو سنتی، مثل گرفتاری در حالت قهرمان گرایی، ناتوانی از فاصله گیری علمی از خویش و دیگری و ناتوانی از نقد مدرن و چالش مدرن، اتحاد مدرن بوده و هست.
در نگاه و مقاله شادی امین ما دقیقا از همان ابتدا با این جنگ ظالم/مظلومی روبروییم و نفی جنسیت و جسم اینجا به شیوه «نفی مرد» و «اهریمن نگاری مردان» به شکل آشکار و یا در پرده صورت میگیرد. همین مشکل را در مقاله شادی صدر میبینیم. موضوع مهمتر اما این است که که چنین زنانی و یا این فمینسم چریکی، با تبدیل مرد به موجود تجاوزگر، به ناچار به خویش نیز به عنوان «زن» نقش و حالتی میدهند. زیرا حالت زن و مرد در یک گفتمان در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر هستند، از آنرو خویش را تبدیل به «زن مظلوم و ستمدیدهای» میکنند که حال باید تقاص خویش را از مردان پس بگیرد.
یا حال خودشان را به ناچار به قاضی و حاکم شرعی تبدیل میکنند که مرتب حکم اخلاقی و«امر به معروف و نهی از منکر» در باب این مردان خشن و متجاوزگر صادر میکنند، از آنها میخواهند که در باب ایشان و «زنان جهانی» توبه و اعتراف به خطاهایش کند و میخواهند سپس قضاوت کنند که آیا او را به عنوان مرد نوین و انقلابی در جهان «فمینیسم چریکی» خویش بپذیرند. همانطور که آنگاه در نگاه این نابالغان سنتی و فکری موضوعات مهمی مثل بحث دیسکورس « دگرجنسگرایی اجباری» به این حالت ایرانی تبدیل میشود که گویی مردان میخواهند آگاهانه زنان را تحت کنترل و اختیار خویش درآورند و به آنها کلک زنند. یا به ناچار چنین نگاه افراطی مثل شادی امین برای یافتن یک مامن و تکیهگاه فکری از میان این همه فمینیست بزرگ سه نسل، به زبان طنز از میان پیغمبران جرجیس را انتخاب میکند و سراغ «آدریان ریچ و اودری» میرود. به سراغ کسانی که واقعا دچار این توهم و پارانوییا نارسیستی و مسخره هستند که گویی زنان در واقع همجنسطلب هستند و مردان آنها را گول زده اند و دگرجنسخواه کرده اند. تازه ما شانس آوردهایم که نگاه چریکی میان ایرانیان چنان مضحک و تراژیک شده است که جرات نکردند به سراغ «فمینیسم نظامی» سولانس روند که در واقع به این فمینیسم چریکی ایرانی بیشتر میخورد..
من در نقدی کوتاه بر مقاله شادی امین در فیسبوک، معضلات مهم مقاله او را مطرح کرده ام که نمیخواهم اینجا تکرار کنم . پس از انتشار دو مقاله من، خانم الهه صدر گرامی (3) به شیوه مدرن منطقی و انتقادی به نقد مقاله من پرداختند و سوالاتی را مطرح کردند که من در سایتش به بخشی از آنها جواب دادم و حال مباحث اصلی را به شکل این مقاله پایانی و نهایی این مباحث میخواهم مطرح کنم. همین جوابها و چشماندازی که اینجا مطرح میکنم، به باور من پاسخی به نظرات مدرن و مقاله خوب خانم ناهید حسینی(4) نیز میتواند باشد تا شاید مباحث و نکات اختلاف نظر بهتر مطرح شود و حال این دوستان خوب به سوالات مطرح شده در این مقاله جواب بدهند، تا چالش عمیقتر و چندجانبه شود.
سه مشکل اساسی مقالات شادی صدر و شادی امین
مشکل اساسی بحث خانم شادی صدر و شادی امین در سه موضوع مهم ذیل است و این مشکلات مشابه دلیل دفاع سینه چاکانه شادی امین از نگرش شادی صدر است. این سه بحث همزمان نشان میدهد که چرا نظرات خوب خانم الهه صدر و ناهید حسینی، در آنجا که به انتقاد از ما پرداختهاند و خیال میکنند که ما مردان و زنان معترض از طرح انتقاد به مردان ناراحتیم و یا از طرح ضرورت خودانتقادی مردان ناراحتیم، یا نمیخواهیم قبول کنیم که در جامعه ما مردان دارای قدرت بیشتری هستند و به ناچار مسئولیت بیشتری در معضلات دارند، دچار ضعفهای شناختی و نقادی مدرن است . به این دلیل این منتقدان خوب متاسفانه متوجه مباحث اصلی و علل اصلی اعتراض مردان و زنان به این دو مقاله نمیشوند و گرنه در بخشهای مهمی من با سخنان این دو خانم گرامی موافقم و فکر میکنم بخش اعظم معترضان مرد و زن به مقاله شادی صدر نیز موافق آنها باشند.
باری این سه موضوع اساسی که برای شناخت معضلات عمیق و سنتی بحث شادی صدر و امین و درک بازتولید دیسکورس سنتی ظالم/مظلومی در نگاه آنها ضروری است و اعتراض مدرن ما را، چه به عنوان مردان و زنان مدرن و چه به عنوان متخصصان مباحث جنسی و جنسیتی، ضروری و مهم میسازد، کوتاه به شرح ذیل هستند:
1/ چرا سخن شادی صدر اینقدر مهم و بحث انگیز میشود، آیا دلیل آن طرح مسئله « متلک گفتن مردان و مسئولیت مردان» است و یا جا و نقش شادی صدر؟ آیا موضوع واقعا هیاهوی ناشی از یک تابوشکنی است و یا اعتراض به یک «متلک و توهین جنسیتی زنانه»؟
2/ هر متنی دارای یک «نظم سمبولیک» است، دارای یک سناریو و ماتریکس درونی است که این سناریو به خوانندگان نیز جا و نقشی میدهد و تنها با شناخت دقیق این سناریو و نظم درونی یک متن است که میتوان فهمید که آیا اینجا یک سناریو سنتی و «مصیبتنامه حسین مظلوم و شمر ظالم» در قالبی نو تکرار میشود و یا ما با یک سناریو و نظم مدرن روبروییم. سناریوی درونی دو مقاله شادی صدر و شادی امین چیست؟ شبیه کدام سناریوی مدرن یا سنتی است؟
3/ هر متنی و به ویژه متون جنسیتی و جنسی، در برگیرنده معضلات و تمناهای جنسی و جنسیتی نگارنده و یا یک قشر مشخص نیز هست. اگر هراس آیت الله صدیقی و همفکران او از زن و جسم است که باعث آن میشود میان «زن و زلزله» چنین پیوندی مضحکانه ایجاد کنند و خواهان توبه عمومی شوند، پس چه تمناها و معضلات جنسی یا جنسیتی در پشت متن شادی صدر و شادی امین نهفته است؟ آیا اینجا ما با یک «هویت و تمنای نوی زنانه و مدرن» روبروییم که حال از تمنا و خواهش خویش به عنوان یک «سوژه و فاعل زنانه» حرکت میکند و به ارتباط و نقد پارادکس (همراه با علاقه و احترام/نقد) «دیگری و غیر» میپردازد و یا آنکه آنها نیز دچار هراسها و معضلات جنسییتی و جنسی مشابهایی مثل امام جمعه و هر مرد و زن سنتی هستند. ازینرو نوع ارتباطشان با «دیگری» یک ارتباط عمدتا نارسیستی (سیاه/سفیدی، عشق/نفرتی) و یا «رئال و کابوسوار» یعنی خشن و سرکوبگرانه است. بنابراین و به ناچار در نگاهشان به دیگری، به مردان رازهای خویش و معضلات خویش را برملا میسازند و علت خطای فکریشان این معضلات، تمتعها و تمناهای جنسی و جنسیتی عمدتا ناآگاهانه است؟
خوشبختانه در میان نقادان زن و مرد جوان یا مسن مدرن ایرانی این توانایی به نقد مدرن در حال رشد است و ازینرو اینجا و آنجا میتوان اشاراتی خوب به این مباحث یافت میشود، اما تا آنجا که من دیدهام این نگاه چندفاکتوری مطرح شونده در این مطلب، مبحثی نو است و همزمان خویش را جزوی از این نسل نوی نقادان میداند و از جهاتی از پیشقراولان مهم این نقادی نوی جنسی و جنسیتی. من البته این مباحث را اینجا بسیار مختصر توضیح میدهم و خوانندگان علاقه مند به این مباحث را به خواندن نقدهای من بر مباحث جنسی و جنسیتی دیگری دعوت میکنم. حال به بررسی سوالات بپردازیم.
1/ آیا سخن شادی صدر واقعا یک شجاعت بزرگ و حرف نو است؟
بخش عمده ای از طرفداران نظر شادی صدر در واقع مسحور این باصطلاح شجاعت شادی صدر شدهاند و خیال میکنند که او خیلی حرف مهم و تازه ای زده است و تابوشکنی کرده است. اما آیا واقعا این چنین است و یا اینکه باز این دوستان حافظه تاریخی خویش را از دست داده اند و دچار یک «رجعت احساسی» شده اند. به کودکانی مسحور و واله یک قهرمان نو تبدیل شدهاند؟
جامعه ما یک جامعه بینابینی و چندلایه است. بنابراین میتوان در اعتراضات به مقاله شادی صدر و یا در هوراکشیهای برخی هوادران، هم ترس و هراس بخشی از مردان را از قبول مسئولیت مشاهده کرد و هم خوشحالی هوادارانی از عقدهگشایی شادی صدر و بیان دق دلیهای آنها.
اما این نوع خشمها و اشتیاقات سنتی انگیزه اصلی انتقادات و به ویژه انتقادات ما نیست. دلیل مسلم آن نیز این هست که این مقالات مختلف اعتراضی سعی در گشودن معضلات از چشماندازهای مختلف کردند و به ویژه به مطلقگرایی و سیاه/سفیدی دیدن شادی صدر اعتراض کردند. همان انتقادی که خانم صدر نیز بشخصه دارد. یا این مقالات توانستند با وجود خشم و اعتراض به توهین جنسیتی نهفته در این مقاله شادی صدر، همزمان ارزش قدرتهای شادی صدر را فراموش نکنند، با درجات قدرت کم یا بیش هر کدام از این مقالات.
بنابراین موضوع به باور من این نیست که بر طبق انتقاد خانم صدر سریع جواب خشن به سخنان شادی صدر دادهایم، بلکه من احساس میکنم که حتی منتقدان خوبی مثل الهه صدر و یا ناهید حسینی نیز مشخص است که تا حدودی دچار گرفتاری به این مسحوری شده اند. خانم الهه صدر با اینکه به مطلقگرایی و حالت سیاه/سفیدی نگاه شادی صدر اعتراض میکند و انتقاد مرا در این زمینه محق میداند ، اما بر این موضوع تکیه میکند که چرا ما قدرت شادی صدر را به رسمیت نمیشناسیم که به موضوع مهمی اشاره کرده است؟
سوالی که از خانم شادی صدر و یا ناهید حسینی بایستی کرد، این است که این سخن برای کی نو است؟ آیا واقعا این سخن برای خارج از کشور نو است؟ آیا این سخنان و بحث در باب «خودانتقادی بودن مردان» و غیره بخش مهمی از بحثهای جنسی و جنسیتی در خارج از کشور نبوده است. آیا به آن شکل ابتدایی که خانم شادی صدر مطرح کرده است، مبحثی شبیه مباحث اولیه در خارج از کشور در بین بیست تا سی سال قبل نبود که هنوز مباحث جنسی و جنسیتی در قنداق بودند و هنوز مالامال از خشم و انتقام سنتی از یکدیگر بودند؟ آیا این دوستان بار دیگر دچار این «احساس حقارت» خارج از کشوریها نشده اند که هر بار کار و تلاش خودشان، زحمت و راه خارج از کشوریها و متخصصان از یادشان میرود و اسیر یک ناجی از ایران آمده میشوند. آیا آنگاه عجییب است که این ناجیان تازه آمده واقعا خیال کنند که ناجی هستند و حرفی جدید دارند و شروع به بیان حالات و سخنان خودشیفتگانه سنتی خویش بکنند؟ مگر ما چند بار بایستی یک خطا را تکرار کنیم تا یاد بگیریم که اینطور شیفته و واله یک پدیده نشویم و اهمیت کار و زحمت و تخصص خویش و تجربه خویش و دیگران را فراموش نکنیم؟
سوال دوم این است که ایا این سوالات حتی برای داخل کشور یک تابوشکنی است؟ به باور من که با داخل تماس دارم و یا به آنجا رفت و آمد دارم، این مباحث برای آنجا نیز یک تابوشکنی نیست، یا لااقل برای بخش مهمی از مردان و زنان روشنفکر یا جوان نیست. همین جوانان و مردان و زنان در زیر همین روابط سنتی در حال ایجاد روابط عشق و جنسی خویش و در حال ایجاد هویت فردی زنانه و مردانه خویش هستند. دلیل اعتراض این همه زن و مرد جوان به سخنان شادی صدر در واقع اعتراض به این «کلیشه سازی انتزاعی و سیاه/سفیدی» است که با تجربه روزمره آنها در تضاد است. آن جامعه در حال یادگیری مسئولیت فردی و عبور از نگاه سیاه/سفیدی است. آن جامعه در حال یادگرفتن و تحلیل این موضوعات است که مباحث را بایستی چندفاکتوری دید، هم برخورد انتقادی به خویش و دیگری داشت و مسئولیت فردی قبول کرد و هم عوامل دیگر را در بررسی مورد توجه قرار دارد. برای مثال شما دوستان میتوانید نمونههای فراوانی از این نوع نقدها را در همین چندروزه بیابید و ببینید که این دوستان جوان چگونه برای بحثی مثل «بحث متلک و توهین جنسیتی» شروع به نقد این مبحث از جهات مختلف کردند. ضرورت تحول قانونی،حقوقی، ضرورت تحول فردی و متقابل، ضرورت تحول فرهنگی و دیسکورسیو و غیره را مطرح کردند. یا از طرف دیگر بخشی هنوز بشدت دچار احساس گناه و یا تناقض اخلاقی بودند و میخواستند نشان دهند که آنها متلک نگفتهاند. همزمان کسانی شروع به درک و بیان تفاوت «متلک به عنوان یک بخش بازی جنسیتی و اغوا و ارتباط جنسیتی» و «توهین جنسیتی» کردند و علل مسخ شدن اغوای جنسیتی ایرانی به توهین و آزار جنسیتی را از منظر گفتمانی و ساختار قدرت، از منظر روانشناختی یا جامعهشناختی و یا فمینیستی بیان کردند. این کارها نماد رشد و بلوغ یک جامعه است که همزمان احتیاج به آسیبشناسی مداوم دارد. زیرا هنوز راه درازی در پیش است و این راه هیچوقت کامل به پایان نمیرسد.
یعنی میتوان دید که چگونه این نسلهای نو نیز در حال پی بردن به این موضوع هستند که میان « فردیت، قانون و تمنای مرزدار و بازیگوشی جنسیتی بالغانه» پیوند تنگاتنگ است و بنابراین از نگاه تک سویانه شادی صدر عبور میکنند، به آن به چشم یک «فتوای خنده دار سنتی» مینگرند و مباحث را از چشماندازهای مختلف باز میکنند. یا حتی تلاش برای «اعترافگیری شادی صدر و امین» را به اعتراف کردن همراه با طنز و نقد مدرن خویش و دیگری همراه میکنند و چیزی نو، یک حالت خودانتقادی نو و طنزآمیز بوجود میآورند. این مقالهها به باور من نشان میدهد که جامعه درون ایران نیز چه تحولات مهم جنسیتی و جنسی یا مدرن انجام داده است. تحولاتی که اساسا زمینه ساز تحولات بزرگ کنونی ایران بوده و خواهد بود. تنها خوبی توهین جنسیتی شادی صدر این بود که این جریانات مختلف در درون جامعه ایران را نشان داد. هم خطر رجعت احساسی به گذشته سیاه/سفیدی و هم چالش و نبرد قدرت میان این نسلهای نو و این بازگشت به خویشتن را نشان داد، چه در درون خویش و چه در چالش با دیگری.
سوال سوم اما این است که آیا گفتن «متلک گفتن مردان» باعث این هیاهو شد و یا «لحن گفتن». اگر صادق باشید، باید دیده باشید که دقیقا این «لحن گفتن» اوست که باعث این هیاهو شد. زیرا اگر شادی صدر سخن و انتقادش را به شیوه مدرن، به شیوه سخن پرووکاتیو مدرن و یا همراه با طنز مدرن، مطرح میکرد، به هیچ وجه باعث چنین هیاهو و بحثی نمیشد. برخلاف توهم شادی صدر و امین که خیال میکند «او آب در خوابگه مورچگان ریخته است». این مورچگان که همان این نسل هویتهای زنانه و مردانه نو است، سریع به معنای نهفته در لحن کلام او پی بردند و نشان دادند که چه خوب اصل سخن او را فهمیدند و جواب او را با طنز مدرن و یا کاریکاتور مدرن مثل « کاریکاتور ایت الله شادی صدر» دادند.
زیرا در «لحن کلام»، در «چگونگی گفتن و سخن» است که سخن گو و نویسنده اصل حرفش و معنای واقعی حرفش را بیان میکند. زیرا در لحن کلام است که شخص احساس واقعی و اصل معضل و نگاه خویش را لو میدهد و دیگری آن را حس میکند. بنابراین این لحن عمیقا سنتی نهفته در سخن شادی صدر است که بخش اصلی این هیاهو و اعتراض را بوجود میآورد و نه گفتن «ضرورت خودانتقادی مردان» . این خشم عمیق و «متلک جنسی، توهین جنسیتی» نهفته در کلام شادی صدر و نگاه او به مردان به عنوان «مردانی متجاوزگر و توهینگر» است که باعث خشم میشود. اینجاست که شما دوستانی که اگر یک مرد به زنی «جنده» بگوید، سریع به حق عصبانی میشوید و آن را توهین جنسیتی و علامت جامعه مردسالار میبینید، وقتی که زنی دقیقا همین توهین و متلک جنسیتی را بر عکس میکند و به مردان می گوید « متجاوزگر و آزارگر جنسیتی»، آن را به عنوان تابوشکنی میبینید. حتی متوجه توهین نهفته در آن به خویش به عنوان «زن مظلوم و بدبخت» درست نمیشوید. اینجاست که شما بایستی از خودتان سوال کنید که چرا اینجا حساسیت مدرن خویش در برابر توهین جنسیتی را از دست میدهید. میدانید چرا؟ دلیلش را بایستی در نوع نگاهتان به «مرد ایرانی» بجویید. مردی که فکر میکنید چون دارای حقوق بیشتری نسبت به زن در آن جامعه است، در آن جامعه «جنس اول» است، پس حتما آنجا برایش بهشت است و بنابراین ته دلتان همینگونه او را و هر مردی را متجاوزگر احساس میکنید، وگرنه چطور ممکن است که کسی «خشونت جنسیتی و توهین جنسیتی» آشکار در سخن شادی صدر را نبیند و آن را تابوشکنی و شجاعت بخواند.
سوال چهارم که هر چه بیشتر موضوع و اصل مطلب را روشن میکند و نشان میدهد که خشم معترضین به طور عمده بر علیه این باصطلاح تابوشکنی نیست، این موضوع است که به این فکر کنید که اگر، برای مثال شما خانم الهه صدر یا خانم ناهید حسینی، به جای ایشان این حرف را مطرح میکردید، فکر میکنید چه عکس العملی ایجاد میشد؟ آیا رک و پوست کنده به جز چند دوست و مقاله خوان مثل من و دیگری که کوتاه کامنتی در پای آن میگذاشت و اظهار تاسف از این نگاه سنتی در مقاله شما میکرد، آیا هیاهویی به پا میخاست؟. با خودتان صادق باشید، چرا چنین هیاهویی ایجاد نمیشد؟ چرا اگر شادی امین چنین مقاله ای مینوشت، حتی شاید کسی به خودش زحمت نمیداد، کامنتی نیز پایش بگذارد و اگر کسی زحمت خواندنش را به خود میداد، سریع ته دلش می گفت که از کوزه همان برون تراود که در اوست و از شادی امین بیشتر از این انتظاری نداشت. چرا این تفاوت رفتاری بوجود میآمد؟
بگذارید سوال را باز هم بازتر کنم ، تا اصل مسئله مشخصتر شود. فرض کنید که «شادی صدر» اکنون این جایزه و این توجه جهانی را به خود جلب نکرده بود و فقط یک وکیل و فعال زن یکی و دو سال پیش بود، فکر میکنید که واقعا هیاهویی در باب سخن او و نظرش ایجاد میشد؟ اگر صادقانه برخورد کنید، جوابتان منفی است. من لااقل به خودم زحمت نمیدادم که مقالهای دربارهاش بنویسم و یا به مقاله شادی امین بپردازم. بخش عمده دیگر نیز همینطور. میدانید چرا؟ زیرا این «شادی صدر» نو چیزی بیش از «شادی صدر» است. زیرا او به عنوان یک نماینده جنبش مدرن ایران نقشی مهم یافته است و علت اعتراض مردم در حقیقت اعتراض به این نماینده خویش است که با این سخنش نشان داد که «توزرد از کار درآمده است» و از بسیاری جهات یک انسان سنتی و اخلاقی خشکماب است، مالامال از خشم سنتی و ناتوان از نقد چندفاکتوری مدرن مباحث. موضوع این است. زیرا میان شادی صدر خصوصی و شادی صدر عمومی یک تفاوت اینجاست و این شادی صدر عمومی است که باعث خشم مردم شده است. در روانکاوی انسان یک «سوژه منقسم» است. یعنی او هم یک «فاعل عبارت» و هم یک «فاعل اشارت» است. اینجا برای مثال شادی صدر به عنوان فاعل اشارت نشان داد که یک زن بشدت سنتی است و حتی آبروی فاعل عبارت و شادی صدر وکیل و یا شخصی را برد، چه برسد به ضربه ای که به نقش سمبولیکش به عنوان یک زن مدرن و فعال زنان زد. بحث این است دوستان.
امیدوارم که حال برای شما و دیگر دوستان مسحور این باصطلاح تابوشکنی مشخص شده باشد که موضوع چیست و نه خودتان و نه مردان و زنان خارج از کشور و یا داخل کشور را این چنین دست کم بگیرید که با گفتن یک جمله بشدت دچار حالت ناموسی بشوند. آن کسی که دچار حالت ناموسی است، در واقع متن شادی صدر و شادی امین است و به اینخاطر برخی مثل هواداران ناموسی برایش برخی هورا میکشند و احساس میکنند دق دلشان خالی شده است، برخی احساس توهین ناموسی میکنند و به خشم متقابل می پردازند. بخش قویتر و سالمتری نیز که لااقل بیش از بیست سالی این مباحث را مطرح کرده اند، چه در زندگی فردی و در نگاهشان از این فرهنگ ناموسی و احساسات گناه عبور کرده اند، قدرت داشته اند هم «فرهنگ لیبرتین مدرن» را بچشند و فردیت زنانه و مردانه خویش را بیافرینند و هم به نقد خویش و جهان مدرن بپردازند، هم از یاد نبرند که همیشه ضعفهایی خواهند داشت و بایستی به دیالوگ با دیگری بپردازند تا مرتب تحول یابند، آنها مثل ما به سرعت این« سناریو ناموسی» و «توهین و متلک جنسیتی» درون آن را دیدند و هم به عنوان مرد یا زن به این توهین اعتراض مدرن کردند، به طنز با آن برخورد کردند و هم به نقد علمی آن و به طرح علمی و چندفاکتوری مباحث پرداختند. زیرا میدیدند که اینجا بار دیگر یک «رجعت احساسی» در حال رخ دادن است و یک بار دیگر «آیین مصیبتنامه ظالم/مظلومی» و تمتع سادومازوخیسیتی همراه آن، همراه با نمایش «اعتراف و توبه جمعی» در حال رخ دادن است. آیینی که در فرد فرد ایرانی و جامعه ایرانی حضوری عمیق و ناآگاهانه دارد و مرتب هر تحول او را به یک جنگ مشابه ظالم و مظلومی و به یک عاشورا و زنجیرزنی جدید تبدیل میکند و مسخ میکند.
2/ سناریو نهفته در متن «شادی امین» و شادی صدر چیست؟
همانطور که گفتم هر متنی دارای یک «نظم سمبولیک» است که این نظم به خواننده متن جا و نقش مشخصی در سناریوی خویش میدهد و او را به نگاه خاصی اغوا میکند. برای مثال یک «نوحهخوانی و مصیبتخوانی» دارای یک سناریو مشخص ظالم/مظلومی است و به شنونده یا بییننده از ابتدا این نقش را اعطا میکند که با همهویت خوانی خویش با حسین مظلوم و یا مستضعفین به مستکبرین و شمر خشم بورزد و سیاه/سفیدی بیاندیشد و سپس حاضر شود برای این نگاه دست به شهادت و یا خودانتخاری و یا زنجیرزنی بزند، یا از خودبیخود شود و به هنرپیشه نقش شمر حمله کند و او را کتک بزند.
یا از نگاه «تئوری کنش زبانی» و به قول نیکفر در نقدش بر سناریوی درون اسلام(5)، هر گفتاری در عین حال یک کردار است و در واقع یک «گفت_کردار» است و در خویش یک سناریوی نخستین دارد و این سناریو به همه اجزایش و به مومنان و یا خوانندگانش نقش و حالت خاصی در سناریو و بازی خویش میدهد.
حال برای شناخت اینکه آیا بحث شادی امین و شادی صدر دارای یک قدرت نو و نگاه نو است و یا دچار حالت سنتی و خشم سنتی است، بایستی سناریو درونی آن را شناخت و اینجاست که مشکل اساسی نگاه خانم الهه صدر و خانم ناهید حسینی و دیگر دوستان مدرن زن یا مرد هوادار سخنان این دو متن خویش را نشان میدهد.
زیرا برای مثال خانم الهه صدر به مطلقگرایی و حالت سیاه/سفیدی متون شادی صدر و شادی امین اذعان میکند ولی همزمان مرتب می خواهد نشان دهد که گویی هر دوی آنها سخنان مهمی در باب ضرورت توجه به مسئولیت فردی و به ویژه مسئولیت مردان در ستم کنونی کردهاند و ما منتقدان متوجه این سخنان درست آنها نیستیم زیرا ما نیز دچار خشمیم و مطلقگرایانه برخورد میکنیم. یا خانم حسینی خیال میکند که ما واقعا از این «سوزن زدن» ناراحتیم.
این انتقاد دچار یک «سادهپنداری» است. زیرا مطمئنا آنجا که شادی صدر و یا شادی امین از ضرورت توجه به رفتارهای فردی و خصوصی در بازتولید سیستم نابرابری جنسیتی سخن میگویند، سخنان درستی مطرح میکنند، اما موضوع مهم این است که این سخنان درست در چهارچوب کدام سناریو و نظم مطرح میشوند، زیرا معنای نهایی یک کلمه در جمله معلوم میشود و معنای عمیق یک سخن در سناریو. زیرا جزوی از یک سناریو است. این دوستان فراموش میکنند که به سناریو درونی این مباحث توجه کنند. زیرا این سناریو بشدت سنتی و یک بازتولید «جنگ ظالم/مظلوم» به شکل نوین جنگ مردان ستمگر و متجاوزگر/ زنان مظلوم است و اینجاست که هر سخن درست آنها در واقع بخشی از ایجاد این سناریوی سنتی است و در خدمت آنهاست و مسخ میشود. این ندیدن و یا حاضر شدن به ندیدن این مبحث مهم در نگاه شادی صدر و شادی امین از طرف این دوستان نقاد، برای من بشخصه باورش سخت است. چون مثل روز آشکار است و بایستی واقعا ناآگاهانه هراس از دیدن این « سناریوی آشکار» داشت.
در نقدم بر مقاله شادی صدر به نشانهشناسی این «سناریو و ساختار سنتی» پرداختم، همینطور در نقدم بر مقاله شادی امین در فیس بوک این سناریو را باز کرده ام که این متن در بخش ادبیات موجود است، فقط اینجا چند شاهد برای موضوع می آورم و چند سوال اساسی از خانم صدر مطرح میکنم. حال به سناریوی متن« شادی امین» کوتاه نگاهی بیاندازیم.:
شادی امین از همان جمله و سیتاد اولش دقیقا در حال این سناریوی ظالم/مظلوم، سرکوبگر/سرکوبشونده است. ازینرو جمله اول او بیانگر این سناریو نخستین است و دقیقا صحنه سنتی را فراهم میسازد. او همان ابتدا علت اعتراض چندفاکتوری و از چند چشمانداز مختلف مردم به سخن شادی صدر ر ا به این تقلیل میدهد که:« سرکوب گران در حفظ جایگاه خود پافشاری کرده و از پذیرش هر گونه مسئولیت عملکرد خویش سر باز می زنند».
یعنی او سریع با این سیتاد صحنه و سناریوایی ظالم/مظلومی بوجود میآورد. اکنون ما شاهد یک «صحنه دادگاه انقلابی و محاکمه» هستیم و شادی امین، خود هم به عنوان قاضی است و از بالا به این «مردان ملعون خطاکار» مینگرد ، هم دادستانی است که جرم را بیان میکند وهم خود و دوستانش «هیئت منصفه» هستند و دقیقا مثل یک ««دادگاه سنتی و اعترافات تلویزیونی» از قبل حکم تعیین شده است و هیچ حرکت و دفاعیه متهم تاثیری در حکم ندارد. شادی صدر نیز دقیقا به شکل دیگری این «محاکمه سنتی» و این «امر به معروف و نهی از منکر» را ایجاد میکند. اما او بیشتر دادستان است. شادی امین اما به علت نیاز عمیقش به قدرتطلبی حال خود همه کاره این دادگاه کافکایی و در واقع سنتی و اسلامی است.
حال این سناریو و ماتریکس اولیه به ناچار تمامی سخنان و گفت_کردارهای بعدی در نوشته او را شکل و مسیر میدهد و نقش خواننده را به هواداران این محاکمه و یا معترضان به این محاکمه تقلیل میدهد. مگر آنکه مثل ما این بازیهای سنتی را بشناسد و او و جهان سنتی اش را در دست بگیرد و نقد کند و به این حماقتها بخندد.
حال خانم صدر گرامی و ناهید حسینی و دیگران یک لحظه اینجا مکث کنند و از خویش سوال کنند، در چنین سناریویی نقش «شادی امین» برای خودش چیست و چه نقشی برای شادی صدر برای «فمینیسم چریکی» خویش و دوستانش قائل است. جواب بایستی کاملا مشخص باشد و ادامه متن این را بوضوح نشان میدهد. او برای خویش و دیگر دوستان افراطیش نقش «قهرمان ضد سرکوبی» را به عهده میگیرد که وظیفه شان از یک سو«افشای انقلابی» دروغها و کلکهای این «مردان ستمگر» است و از سوی دیگر «گشت فاطمه الزهرای چپی» هستند که مرتب بایستی زندگی این مردان را زیر نظر بگیرند و ستمهایشان را افشا کنند. یا نقش دیگرشان در واقع یک قاضی است که مرتب در حال حکم دادن و داوری اخلاقی است. (به دوستان پیشنهاد میکنم که مقاله نیکفر در باب این سناریوی اولیه در اسلام، یا به باور من در اسلام بنیادگرایانه، را بخوانند و ببینید که چقدر حالت و سخن شادی صدر و شادی امین به این سناریوی اسلامی و سنتی میخورد. فقط کافیست که در مقاله شادی امین به جای کلماتی مثل فمینیسم و مردان، اسلام و کافران بگذارید تا ببینید که در متن تغییری صورت نمیگیرد. زیرا اینجا نیز ماتریکس متن همان «سناریو کشتن و نفی دیگری»، اجرای یک حکم و عدم توانایی به دیالوگ است. اجرای فاجعه سنتی ظالم/مظلومی است.)
ما در ادامه متن با این سناریو روبروییم و دقیقا به خاطر این سناریو حتی سخنان درستش تبدیل به اجزا و ابزار یک سناریو سنتی میشود و به ناچار، چه در تحلیل مباحث و معضلات جنسیتی، ناموسی و چه در درخواستهای خویش بشدت تقلیلگرایانه و اخلاقی و خشک و تک سویانه برخورد میکند، قادر به تفکیک حوزهها نیست و در پی اعتراف گیری و توبه شنیدن است. چند نمونه این سناریو را نشان میدهم و دوستان خود بقیه را ببینید.
حال با شروع سناریو، شادی امین در مقام «حاکم شرع و گشت ارشاد» نشسته است و هر حرکت مردان در دفاع از زنان و سرکوب جنسیتی در ایران مثل حرکت « حجاب پوشیدن اعتراضی مردان» که توسط زنان و مردان جوانی پیشنهاد شد و سریع به اجرا در آمد، به عنوان یک «دروغ و بیحرمتی مردان به زنان» پس زده میشود. تمام تحولات مثبتی که در خارج و داخل کشور در میان نسلها و نسل جوان صورت گرفته است و باعث شده است که ضرورت تحول جنسیتی و برابری جنسیتی هر چه بیشتر به موضوع نسلها و نیز مردان و زنان تبدیل شود، به عنوان دروغی پنداشته میشود و برای حفظ سناریو ظالم/مظلومی خویش این دروغ گفته میشود که « سی سال حجاب باعث نشد که حتی ده درصد از مردان به این حجاب اجباری» اعتراض کنند. در حالیکه لااقل امروزه قبول برابری جنسیتی در میان احزاب و گروههای اپوزیسیون خارج از کشور یک امر بدیهی است. در داخل کشور این مبحث در حال رشد سریع است. در خارج از کشور میلیونها زن و مرد ایرانی در روابط خویش توانسته اند در حد توان خویش به روابط نو و مدرن دست یابند و هر چه بیشتر تن به برابری جنسیتی و عبور از فرهنگ سنتی دهند. طبیعی است که این روند هیچگاه کامل پایان نمی یابد و مرتب امکان و ضرورت چالش و تحول وجود دارد. اما این برخورد علمی دیدن تحولات و همزمان آسیبشناسی آن کجا و این نگاه مطلق گرایانه، تحقیرگرایانه شادی امین کجا. آن نگاه پارادکس و چندفاکتوری دیدن مباحث کجا و این نگاه تک سویانه و بشدت اخلاقی او کجا.
همین نگاه سرکوبگرانه و تحقیرگرانه شادی امین در کل متن جاری است تا سناریو سیاه/سفیدی خویش را بازتولید کند و برای اجرای این خواست، دقیقا مثل هر بنیادگرا و فرد افراطی دیگر، دست به تحریف حقایق و تحریف معنای آمار میزند تا جهان سیاه/سفیدی خویش را ایجاد کند. به این دلیل او میان بحث «ضرورت مجازات قانونی هر آزار جنسی و یا ناموسی» را با «بحث کارشناسی و علمی» مباحث جنسی و جنسیتی قاطی میکند. زیرا او بدنبال طرح علمی و حل مدرن معضلات نیست بلکه بدنبال «مجازات کردن یک مقصر» است. زیرا او «مقصری» دارد که در همه چیز خواهان تحقیر و سرکوب این «شیطان بزرگ» است. اکنون این شیطان بزرگ نامش «مرد ایرانی» است.
ازینرو او در بحث معضلات ناموسی و آزارجنسیتی به جای اینکه مثل هر نگاه متخصص و پارادکس مدرن بیاید و در عین تاکید بر ضرورت مجازات قانونی هر تجاوز و یا آزار، به نقد علمی این مباحث بپردازد، از دست من ناراحت است که چرا به این نگاه علمی اشاره میکنم که در آزار جنسی یا ناموسی همیشه زنی وجود دارد که با سکوت آزار جنسی مردان بر کودکان را همراهی میکند و مادری وجود دارد که خنجر را ، به تنهایی و یا همراه پدر، در دست پسر خویش میگذارد تا خواهر گناهکارش را بکشد. زیرا موضوع او طرح و بیان علمی مباحث نیست بلکه اجرای سناریوی سنتی خویش و ارضای خشم و کینه سنتی خویش و کشتن «مقصر همه بدبختیهای خویش و زنان مظلوم» دیگر است.
ازینرو او همانطور که بر مبنر نشسته است، به جای، اندیشیدن و دعوت به دیالوگ و نقد و ایجاد چشماندازهای مختلف بر این مباحث، فقط « حکم اخلاقی» صادر میکند، «امر به معروف و نهی از منکر» میکند و و آنچه او «ضرورت مسئولیتپذیری مردان» مینامد، در حقیقت چیزی جز «توبه کردن و شرمساری» نیست. ازینرو در بحث مربوط به متلک و توهین جنسیتی او دچار یک نگاه بشدت اخلاقی و سطحی است و تفاوت میان «متلک و اغوای جنسیتی زنانه/مردانه» و «توهین جنسیتی» را نمیشناسد. علل و فاکتورهای دیسکورسیو، فردی، روانی، قانونی در ایجاد یک صحنه «توهین جنسیتی» را حاضر نیست ببیند و وقتی برای مثال ما به آن اشاره میکنیم، حال دقیقا همان اندازه «بی مرز و خشن» میشود و این نگاه تخصصی را علامت «مشکل جنسی» نویسنده میبیند. حتی اینقدر نادان است که نمیداند مشکل جنسی داشتن چیز بدی نیست. هر انسانی دارای مشکل جنسی است. هر چقدر هم پیشرفته یا مدرن باشد. زیرا هر انسان سالم و یا رابطه سالم ، مثل هر تئوری بالغانه همیشه یک جایش «میلنگد» تا مرتب تحول یابد. بنابراین مشکل جنسی نمیتواند فحش به کسی باشد. اما او بشدت اخلاقی است و این «امام جمعه جدید زنان چریک» حال در حال فراافکنی همه ترسها و خشمهای جنسی و جنسیتی خویش بر دیگران است.
این سناریو تا به انتها پیش میرود و در انتهای «دادگاه و محاکمه مردان» تیر خلاص را میزند و حال حکم صادر میکند. یا از طرف دیگر تبدیل به «اداره گزینش» میشود و راههای قبول توبه مردان را بیان میکند. حتی اینقدر عصبانی است که متوجه نیست میان سخن اول و آخرش تناقض وجود دارد. زیرا اگر اول میگوید چرا مردان به مباحث زنان توجه نمیکنند، حال به مردان سرکوبگر، به تمامی مردان میگوید« که نمیخواهید به کمپین زنان بپیوند، بروید به نقد کثافات جامعه مردسالار بپردازید» و هی زیر بغل خودش و دوستان مبارزش بر علیه مردان هندوانه میگذارد. اما این حالت او دقیقا تکرار سناریوی سنتی و بشدت مذهبی است.او تکرار تراژیک/کمیک امام جمعه تهران است، به حالت زنانه و از همه بدتر او تکرار مسخره نگاه چریکی و انقلابی است که سی سال است عملا مرده است و حال ما بازگشت دوباره این دن کیشوت مضحک را در قابل «فمینیسم چریکی» شادی امین میبینیم. او چنان در حال خودبادکردن است که متوجه نیست حالت او مثل قورباغهای است که آنقدر خود را باد میکند تا مثل گاو شود و میترکد».
اگر حالت متن «شادی صدر» دقیقا حالت «زنی هیستریک» است که میخواهد حال او جای مردان را بگیرد و حال او یکبار «توهین کند و متلک گوید» و شلاق بزند، اعتراف بگیرد، دق دل خالی کند و بدینوسیله دقیقا نشان میدهد که چقدر او اسیر و شیدای این روابط ظالم/مظلومی و تمتع سادومازوخییستی از آن است، آنگاه متن «شادی امین» با زبان و نگاهی بشدت پدرسالارانه، مطلقگرایانه، سرکوب گرایانه، به حالت« مرد سنتی ناموسی» برای ناموس پاک زنان و بر علیه چشم ناپاک مردان میجنگد و موضوعش انتقام از این «مقصر» است. موضوع متن شادی امین نه دستیابی به قدرت زنانه، بلکه دستیابی به قدرت و تسلط مردانه و آن هم به شکل خشونتآمیز و پدرسالارانه آن است. او اکنون میخواهد حاکم شرع باشد و دیکتاتوری سنتی زنانه خویش را بوجود بیاورد. این حالت متن او در واقع نمایانگر معضلات عمیق جنسی و جنسیتی نویسنده ای است که با حالات مردانه و سنتی خویش کنار نیامده است و قادر به تحول بخش مردانه خویش به یک « مرد مدرن» و یا قادر به تحول به«زن مردنمای مدرن یا به زبان جنسیتی «بوچ» نبوده است و حالتش بشدت سنتی و ناموسی است. اینجاست که وارد «زیرمتن» جنسی و جنسیتی این دو متن میشویم و اصل معضل را دقیقتر میبینیم.
3/ « تمنا و یا معضل جنسی و جنسیتی» نهفته در پشت متون شادی امین و شادی صدر چیست؟
هر متنی دارای یک «زیرمتن جنسی و جنسیتی» است، به ویژه وقتی موضوع بحث مباحث جنسی و جنسیتی باشند. زیرا در این مباحث انسان به ناچار و ناآگاهانه به بیان خویش و تمنا و معضلات خویش میپردازد. وقتی از «زن کلی یا مرد انتزاعی» سخن میگوید، این «اسم دلالت» به ناچار سریع و ناآگاه به «اسامی دلالت» دیگر در درون جهان و ساختار ناآگاه او اشاره میکنند و او با «تصویر زن و مرد نزدیک خویش، «همسر یا دوست خویش» ، با تمناهای خویش در این مباحث روبرو میشود و به آنها ناآگاهانه اشاره میکند. زیرا به قول لکان «ضمیر ناآگاه دارای ساختاری مثل زبان است». ضمیر ناآگاه به حالت «تصویری» است و هر تصویری مثل تصویر «مرد یا زن» سریع با تصاویر مهم دیگر و ناخودآگاه «مثل تصویر و رابطه فرد با همسر و یا مرد و زن مورد علاقه»، با «تصویر پدر یا مادر»، با تصویر «جسم و رابطه جنسیتی»، با فالوس و غیره پیوند میخورد و مثل یک زنجیره هر تصویر، تصاویر دیگر را بدنبال خویش میکشد و این کار را به کمک مکانیزمهای استعاره و ایجاز انجام میدهد.
به زبان سادهتر وقتی آیتالله صدیقی و یا فرهنگ پدرسالارانه/مادرمحوری ما، با بیان اسم «زن» به یاد «فتنه بودن زن»، به یاد «وسوسه» و «زلزله» میافتند و میان آنها پیوند ایجاد میکنند، این پیونددهی دارای یک منطق درونی است. منطق درونی آن و نقطه پیوند میان اینها، ترسها و تمناهای ایشان و یا این فرهنگ هراسان از جسم و تمنای جنسی است که با شنیدن اسم زن سریع ذهنش و تنش به یاد وسوسه جنسی، عشقی و خطرات آن و زلزله ای برای زندگی اخلاقی و ایمانش میافتد و بنابراین هم از یک سو مرتب او را میطلبد و از طرف دیگر مرتب میل طهارت دارد. یعنی دچار یک حالت وسواسی/ اجباری است. بنابراین آنگاه میان زن، زنا و زلزله طبیعی پیوندی میبیند و خواهان توبه جمعی است.
حال به متون شادی صدر و شادی امین نگاه کنیم تا ببینم چه رابطه ای میان این «سناریوی اخلاقی و سنتی آنها» و تمناها و هراسهای جنسی و جنسیتی آنها وجود دارد.
در متن شادی صدر به خوبی میتوان دید که وقتی شادی صدر از « مردان ایرانی» به عنوان مردانی متجاوزگر، متلک گو سخن میگوید که حتی آیت الله صدیقی از آنها «صادقتر» است زیرا لااقل حرف دلش را میزند، در واقع نه تنها نگاهش را به «جنس مرد» بلکه به «مردان زندگی» خویش بیان میکند و این سخنش مالامال از خشم و عصبانیت است. در این نگاه ما با زنی روبرو هستیم که در واقع احساس میکند، مردان یا مردان زندگیش، پدران و نیاکان فردی و یا اجتماعی هیچگاه با او صادق نبودهاند و ارزش احساسش را نفهمیده اند. این« خشم و رنجیدگی نارسیستی» عمیق نااگاهانه/ آگاهانه در شادی صدر است که اصلا این سناریو سیاه/سفید و مطلقگرایانه او از رابطه زن و مرد ایرانی را ایجاد میکند و برای خیلی ها به سرعت این احساس را بوجود میآورد که اینجا موضوع تنها یک افشاگری ستم اجتماعی نیست. بلکه موضوع همزمان یک «رنجیدگی نارسیستی عمیق و عاشقانه» از «دیگری»، از مرد و مردان نزدیک است.
موضوع معضلات جنسی و جنسیتی نهفته در نگاه شادی صدر اما وقتی عمیقا فهمیده میشود که ما مهمترین جمله او را به حالت جنسی بفهمیم. یعنی آنگاه که او به حالت ظالم و مظلوم رابطه مرد و زن ایرانی در رابطه با حجاب و متلک اشاره میکند و در واقع در «ترجمان صحیح» و همراه با طنز سخن او میگوید که « مردان به زنان به زور «حجاب میکنند» و زنان مظلومانه «حجاب میدهند». مردان «توهین میکنند» و زنان «توهین میدهند». در اینجاست که ما با برخی فانتزیهای عمیق سادومازوخیستی نهفته در این نگاه روبرو میشویم. ما با هراسها و احساسات عمیق جنسی ناآگاهی روبرو میشویم که مشخص است شادی صدر به آنها نپرداخته است و آنها را در زندگی خویش نپذیرفته است.
فانتزیهایی که به هیچ وجه بد یا منفی نیستند اگر که شخص بر آن واقف باشد و آن را آزادانه بطلبد، اما وقتی آن را نپذیرد و تن به فانتزیهای عمیق جنسی یا جنسیتی خویش ندهد، آنگاه این فانتزی که به قول لکان و روانکاوی نتوانسته است به یک «فانتزی سمبولیک» و قدرتمند تبدیل شود و نام و نشانی بگیرد و زندگی عشقی و جنسی فرد را زیباتر سازد، حال مجبور است به «حالت رئال و خشن»، به حالت «فانتزی مرد متجاوزگر و زن مورد تجاوز»، در جهان خوداآگاه و جنسی متن شادی صدر جا یابد؛ باعث این نگاه خشن و سنتی، باعث تلاش برای «متلک و توهین جنسیتی» متقابل به مردان شود، حال که قدرت یافته است و احساس میکند شهرت یافته است. حال او میتواند بازی را بر عکس کند. تنها اشکال کار این است که این سناریوی مطلقگرایانه و سیاه/سفیدی «توهم و خیال» اوست. توهم و خیالی که ناشی از گرفتاری در دیسکورس سنتی از یک سو و در معنای عمیقتر ناتوانی از «صداقت جنسی با خویش و دیگری» و عدم قبول فانتزیها و تمناهای جنسی و جنسیتی خویش، ناتوانی از بیان و حل معضلات عشقی خویش با مردان ، ناتوانی از عدم دیالوگ و حل معضلات و به ناچار گرفتاری در یک خشم و دل رنجیدگی نارسیستی و جزو همراه این سناریو و حالت یعنی حالت اخلاق گرایی سیاه/سفیدی در برخورد به مسائل است. زیرا ما چه وقت یک نفر را بد و شمر میخوانیم. وقتی که نتوانیم با او به دیالوگ و گفتگو و بیان مشکلمان بنشینیم، آنگاه این سخن گفته نشده و معضل حل نشده تبدیل به این میشود که بگوییم دیگری بد و شمر است. آنگاه این تمنا و فانتزی جنسی و جنسی پذیرفته نشده به شکل «وسوسه خطرناک و اهریمنی» برمیگردد و از یک مقصر انتقام میگیرد.
بنابراین من به خانم شادی صدر واقعا پیشنهاد دوستانه میکنم که حال در خارج از کشور به این مباحث عمیق درونی خویش بپردازد. مباحثی که طبیعتا من نیز برای جلوگیری از بدفهمی بیشتر، به حالات و اشکال مختلف آن در متن ایشان نمیپردازم. امروز نزد روانکاو رفتن یک موضوع بدیهی بایستی برای یکایک ما باشد. زیرا عدم توجه به این مباحث به معنای ضربه زدن به قدرتهای خویش و گرفتاری در این سناریوی سنتی است. همانطور که میتوان با چنین نگاهی به این متن دید که نویسنده این متن اگر به قبول فانتزیها و تمناهای خویش نپردازد و بر این «دل رنجیدگی نارسیستی» چیره نشود، آنگاه در هر رابطه ی نویی نیز وارد شود، چه این رابطه، یک رابطه با مرد دیگر و یا یک «رابطه لزبینی» باشد، باز هم احتمالا در همان رابطه جنسیتی مردانه/زنانه سنتی باقی خواهد ماند و فقط این بار یک «زن احتمالا خشن و مردنما» جای آن «مرد سنتی» را میگیرد. تا هم به این احساس نارسیستی دست یابد که «زنی و خواهرش» او را و دنیای او را بهتر میفهمد و هم همزمان نیازش به مرد را به کمک حالت «مردنما و سنتی» او برطرف سازد. همانطور که برخی از زنان طلاق گرفته ایرانی در خارج، بعد از اینکه از رابطه قبلی بشدت ناراحت بودند، حال به یک تجربه لزبینی دست میزدند که اصلا اشکالی ندارد، زیرا جسم آنها و انتخاب آنهاست. اما دقیقا چون در سناریوی درونیشان تحولی نداده بودند، آنگاه بدنبال چنین «زن قوی جانشین مرد قوی سابق» بودند و بعد نیز برخی به همان روابط با مرد دیگری وارد میشدند.
موضوع آن است که نشناختن این معضلات خویش و عدم صداقت با خویش آنگاه باعث میشود که شادی صدر چنین دسته گلی به آب بدهد و تازه خیال میکند که واقعا فیل هوا کرده است و قهرمانانه آب در خوابگه مورچگان ریخته است. حال او در توهم نارسیستی خویش سرانجام یک بار «قهرمان بزرگ»، مرد بزرگ و عزیز دل مادر است و از یاد میبرد که دقیقا قهرمانگرایی یکی از علل عقبماندگی جامعه ماست. ازینرو ما نسل «ضد قهرمانان خندان» هستیم.
معضل جنسی و جنسیتی نهفته در متن شادی امین در جایی عمیقتر و سختتر است. در معنای روانکاوی « هر رابطه جنسی یک رابطه جنسیتی» است. یعنی در رابطه جنسی ما تنها با دو نفر روبرو نیستیم که همدیگر را بغل میکنند و با هم میخوابند، بلکه همزمان نفر سومی نیز در رختخواب هست و او همان دیسکورس، قانون و تصورات و توقعات جنسیتی و جنسی از خویش و دیگری است. تصوراتی که ساخته تمنای دیگری یعنی ساخته دیسکورس و فرهنگ است. در این معنا هر رابطه جنسی، چه دگرجنسخواهانه یا همجنسخواهانه و لزبینی، دارای ساختار مشابهی است. به این معنا یک طرف بیشتر حالت مردانه و به معنای «فالوس داشتن، قدرت داشتن» و دیگری به حالت « فالوس بودن زنانه، عشق و راز ونیاز زنانه» دارد. البته در هر مردی، زنی و یا در هر زنی مردی نیز وجود دارد. بنابراین در هر نوع رابطه میتواند این حالات گاه برای یک طرف بیشتر از دیگری باشد. یا در روابط همجنسخواهانه گاه این حالات بشکل پوشیده و یا قابل تعویض میان پارتنرهاست. اما حضور این تصورات و حالات جنسیتی را نمیتوان نفی کرد. یک نمونه مشخص از این روابط جنسیتی مردانه/زنانه در حالت لزبینی «بوچ/فم» است که در آن یک «زن مرد نما» با یک زن بشدت زنانه و فمینین در ارتباط است .(البته این به معنای آن نیست که روابط همجنسخواهانه، همان روابط دگرجنسخواهانه است. زیرا در روابط دگرجنسخواهانه نیز حالات و فانتزیهای همجنسخواهانه است و یا این حالات اولیه جنسیتی میتواند به هزار شکل و حالت باشد، «کوئیر» باشد. زیرا به قول یک « فم» کوئیر او دوست دارد که «دوست پسرش» یک دختر باشد. برای اطلاعات بیشتر در باب این مباحث به نقد تخصصی من در باب «مباحث فمینیستی، جنسیتی و فمینیسم ایرانی مراجعه کنید).
موضوع این است که این روابط جنسیتی مردانه و زنانه همیشه بشکلی در رابطه حضور دارد و رابطه لزبینی «بوچ/فم» یک نمودار آشکار آن است. ژیژک بحث جالبی در باب «دیلدو یا آلت مردانه مصنوعی.6» دارد که نشان میدهد، چگونه دیلدو در روابط لزبینی نقش این «فالوس داشتن مردانه» را بازی میکند و او نشان میدهد که چرا زنان بوچ یا مردنما در رفتارشان با زنان فم یا فمینین معمولا دو حالت دارند. این دو حالت به این شکل است که زن «بوچ» یا در حرکات و رفتارش، در تمناهای جنسیاش بشدت و حتی گاه به حالت یک «مردسالار سطحی و ماچو» به تکرار این حالت جنسیتی مردانه میپردازد و با این کار درستی این تز روانکاوانه را تایید میکند. یا این «بوچ» میخواهد دقیقا «مرد ماچو» نباشد، میخواهد مردی متفاوت باشد که به زن احترام میگذارد و از زن مواظبت میکند و با این کار باز هم او نشان میدهد که او دقیقا در چهارچوب همین حالت زنانه/مردانه جنسیتی، فالوس بودن/فالوس داشتن حرکت میکند. همانطور که «دیلدو» چه به شکل هاردکور و یا سوفت کور استفاده شود، باز هم چیزی جز بیان و حضور این «فالوس داشتن مردانه» نیست و به این خاطر برایشان لذتآور است. حتی اگر اینبار دوست دخترش صاحب این فالوس است و یا عوض میکنند.
در متن شادی امین نیز ما با این معضل بزرگ شادی امین روبرو میشویم. متن و زبان شادی امین، زبانی به حالت «مرد سنتی و ناموسی» است. این زبان مطلقگرایانه، سرکوبگرایانه و قهرمانگرایانه است. این زبان یک زبان و نگارش شعاری و یکنواخت است .بنابراین وقتی یکی از مقالاتش را بخوانید، انگار همه شان را خواندهاید، زیرا همشان تکرار یک سناریو مشخص ناموسی، سیاه/سفید و انقلابی هستند. اینجا ما با حالت «زن بوچی» روبرو هستیم که خواهان نجات «زنان دیگر، عشق خویش» از دست مردان دیگر است و اینکه به زنان نشان بدهد که او «یک مرد بهتر» است، مرد متفاوت و یا زن متفاوتی است که میتواند به خوبی جای خالی این «مرد» را پر کند و دقیقا همین تلاشش برای ایجاد این سناریو عشقی و بدست آوردن معشوق و نفی کامل رقیب، بشدت نشان میدهد که چرا حالت «بوچبودن» او و متن او بیش از آنکه یک حالت مدرن باشد، یک حالت سنتی و ناموسی است. اینجاست که می توان بهتر درک کرد که هر «کامینگ اوتی» به معنای تحول عمیق جنسی و به معنای دست یابی به فردیت و سعادت جنسیتی و زنانه یا مردانه خویش نیست. مهم این است که همزمان از سناریوی سنتی بیرون آیی. وگرنه اگر دیروز یک چریک نافی زنانگی و نافی هویت فردی زنانه یا مردانه بودی و همه این چیزها را فدای انقلاب و سازمان میکردی، حال باز هم همان چریک باقی میمانی و یک سناریو جنسیتی چریکی و ناموسی ایجاد میکنی و به تحول فردی خویش ضربه میزنی و اسیر سنت باقی میمانی.
این گرفتاری متن شادی امین در نگاه و زبانی بشدت مردانه سنتی باعث میشود که نوع نگاه او به زن و رابطه هنوز سنتی و ناموسی باقی بماند، او تلاش میکند که دست «مردان حقهباز و متجاوزگر» را رو کند و «زنان مورد عشقش» را از دست این مردها نجات دهد و یا به یادشان آورد که عشق و نیاز واقعی او کیست و چیست. حسادت و خشمی که در این متن به «دیگری» به «مردان» نهفته است، بر خلاف حسادت و خشم شادی صدر، یک حسادت زنانه نیست، بلکه حسادت و خشم یک «مرد سنتی» بر علیه «مردان مدرن و اغواگری» است که او میداند هیچگاه نمیتواند به قدرت آنها دست یابد، به توانایی اندیشیدن آنها دست یابد و یا مثل آنها مورد توجه «زنان» قرار گیرد. به این خاطر چنین خشمگینانه و بیرحمانه به مردان حمله میکند و از قبل حکمش را صادر کرده است و بنابراین اصلا هیچ تحولی در مردان را باور ندارد. زیرا قبول تحول در مردان به معنای این است که حس کند رقیبی قوی پای در رابطه نارسیستی میان او و «زن» میگذارد و او نمی تواند چنین رقیب و نگاه منتقدی را بپذیرد. ازینرو سعی میکند با نگارشی بشدت سنتی و با ایجاد یک محاکمه سنتی دست به «کستراسیون خشن مردان» بزند تا احساس بزرگی و شکوه نارسیستی کند. تا دیگر رقیبی در میان نباشد. تا او با بهشت مطلق مادرانه و خواهرانهاش یکی شود. اما موضوع این است که او میداند و حس میکند که از جهاتی بسیار متفاوت از این زنان دیگر است و این را نیز این زنان دیگر حس میکنند. هر چقدر هم خود و دیگران را خواهر و رفیق خواهر بنامد. اما او نیاز به این فضای نارسیستی و زنانه دارد که در واقع در آن او تنها «مرد خوب» است. ازینرو باید در نگاهش مرتب مرد را بکوبد و ازینرو باید در نگاهش و متنش مطلقگرا، سیاه/سفیدی بنگرد، زیرا این حالات و شیوه نگارش در او این تمتعات و توهمات نارسیستی را ارضا میکند، به او احساس قدرت مطلق و خودشیفتگی مطلق میدهد و قدرت دقیقا چیزی است که او بدنبالش است. چه در عرصه سیاست و یا در عرصه های دیگر. قدرتی مطلق که نام اصلیش خشونت به دیگران است و نفی هر نگاه دیگر و منتقد. ازینرو همانطور که دشمن مردان است، دشمن نگاه مخالف و متفاوت است و بنابراین وقتی از کوره درمیرود که این متن متفاوت و انتقادی را مردی بنویسد. آنگاه دیگر برایش قوزبالاقوز است.
اما فراموش نکنیم، که چه شادی امین و یا شادی صدر چیزی بیشتر از این متن هستند و مطمئنا دارای جوانب خوب فراوان در روابط خویش نیز و زندگی خصوصی یا عمومی خویش هستند، اما این متن و تکرار این حالات دراین متون نشان میدهد که لااقل در آن هنگام که به نقد جنسی و جنسیتی میپردازند، دچار چه مشکلات ناموسی و سنتی هستند و تاثیر منفی این تمناها و تمتعهای ناآگاهانه بر نگاه و رابطهشان با «دیگری» چیست. چرا آنها در این دو مقاله به رابطه پارادکس همراه با علاقه/نقد با «دیگری»، با مردان و موضوع نقدشان دست نمییابند و رابطهشان با مردان از یک سو بشدت نارسیستی و عشق/نفرتی است و از سوی دیگر دارای حالات خشن و رئال و سرکوب گرانه است. زیرا به تمناها و خواستهای عمیق خویش توجه نکردهاند. زیرا شادی امین درون این متن قهرمانی و ناموسی هنوز با « مرد درون» خویش درست کنار نیامده است، نتوانسته است آن را به حالت «مرد مدرن و متفاوت» تحول بخشد و بدینوسیله به یک «بوچ مدرن» دگردیسی یابد. ازینرو حالت مردانه و جهان مردانه درون او بشدت به حالت مرد فیلمهای فارسی و یا قهرمانی است.
او و نیز بخش اعظم این «فمینسمهای چریکی» متوجه نشده اند که در جامعه پدرسالار مرد دارای امتیاز برتر و رئیس خانواده و حافظ ناموس است ولی بهای این امتیاز برتر را با « اختگی قدرت مردانه» خویش در پای نقش پدر و حافظ ناموس میپردازد. ازینرو در نهایت نقش او مثل داش اکل، مثل راوی بوف کور، مثل همه قهرمانان تراژیک سیاسی، مثل مجنون و فرهاد گرفتار عشق لیلی و شیرین، نقشی عمدتا تراژیک است. او یک رئیس و رهبر اخته و سترون است. ناتوان از تولید و ایجاد راه و حقیقت فردی و عشقی و اروتیکی خویش است. ازینرو من سالها پیش در نقدی این نگاه را مطرح کردم که اصولا قبل از نسلهای جدید مثل نسل ما، « در واقع در ایران مرد هنوز وجود نداشته است. آنچه بوده است پدرسالار ی تراژیک بوده است». ابتدا با ما و نسلهای نو، به وسیله تحولات گفتمانی نو است که اصولا مرد و فردیت مدرن مردانه و همراه با آن توانایی ایجاد فرهنگ لیبرتین ایرانی، قدرت و خلاقیت مردان بوجود می آید و به ناچار حالت متقابل آن یعنی «زن مدرن ایرانی». زیرا این دو حالت مثل دوقلوهای سیامی هستند و موضوع ما وقتی به بحث خودانتقادی و قبول مسئولیت میپردازیم، نه توبه کردن و گرفتاری در احساس گناه، بلکه تلاش برای دست یابی به این هویت فردی زنانه و مردانه و ایجاد پایههای سیاسی، حقوقی، فرهنگی و غیره آن است.
ازینرو ما مردان و زنان نوین میخواهیم که نه تنها نابرابری جنسیتی از بین برود بلکه فرهنگ ناموسی همراه آن از بین برود تا مردان نیز لازم نباشد که برای حفظ ناموس خانواده، وطن به جنگ رویم و مرتب پسران در پای پدران و مادرن کشته شوند. تا در این سیستم برابری جنسیتی و مدرن، حتی اگر جنگی نیز صورت گیرد، زنان در کنار مردان در جبهههای جنگ نیز حضور داشته باشند. تا با شکست این فضای ناموسی هر چه بیشتر فردیت و خلاقیت مردانه و زنانه، فردیت و خلاقیت متفاوت و متفاوط زنان و مردان عاشق، هنرمند، متفکر و کامپرست ایرانی، اغواگران ایرانی و بازی جنسیتی نوین ایرانی شکل گیرد. تا بازی نوین عشق و قدرت زندگی و میان دو جنسیت و یا جنسیتها شکل گیرد و رشد یابد. باری این چیزی است که ما میطلبیم و بنابراین هم تحول حقوقی و سیاسی میطلبیم و هم تحول فرهنگی و فردی و هم قادر به عبور از سناریو کهن و ایجاد ارتباط و نقد پارادکس و خندان با متن و با دیگری هستیم. این کار و نگاه رادیکال و تابوشکن است و نه این حملات هیستریک و یا مالامال از خشونت ناموسی. دوستان موضوع این است. این ماییم که در واقع در حال بوجود آوردن مهمترین و رادیکالترین تحول گفتمانی هستیم زیرا از سناریوی کهن بیرون آمده ایم. بحث این است.
سخن نهایی
حال دوستان امیدوارم که لااقل آنچه مورد اعتراض ماست، برایتان مشخص شده باشد و جوابی به سوالات ما بدهید. همانطور که امیدوارم این نقدی که به ناچار مفصل شد، به شما دوستان نمونهای جدید از نقد را نشان بدهد و توانایی این نقد نو. با آنکه باز هم هیچ کاری تنها توسط یک فرد صورت نمیگیرد، زیرا نمونه های خوب دیگری از این نقد چندفاکتوری را میتوان در میان این نسل نوی زنان و مردان دید که به نقد نظرات شادی صدر پرداختهاند و هم قدرت متفاوت این نقد را دید. همانطور که میتوان دید که چطور قدرتهای شما دوستان و نکات قوی نقدتان، آن قدرت مشترک و پیوند مشترک میان ماست. آن چیزی است که به ما کمک میکند به شیوه پارادکس همراه با علاقه/نقد و احترام متقابل با یکدیگر بحث کنیم. سناریوی بحث و چالش را مدرن سازیم. ازینرو در این بحث میان ما و شما نه خشمی است و نه تلاشی برای خراب کردن و نفی دیگری . نه تهمت جنسی و یا جنسیتی و شانتاژ وجود دارد و نه بازی سنتی ظالم/مظلومی. چرا؟
چون ما و شما قادر بودیم سناریو را تغییر دهیم. متن یکایک ما صاحب این سناریوی نو و بر اساس روادارای مدرن و نقد متقابل مدرن است و این سناریو دقیقا این رفتار و احترام متقابل را ایجاد میکند و جلوگیری از بیحرمتی به یکدیگر. یا باعث میشود من با وجود یک نقد نو و عمیق مرتب بر تفاوت میان نویسنده متن و شخص ورای متن، میان شخص خصوصی و عمومی تاکید کنم. حال میتوان دید که چرا آن نگاه سنتی شادی صدر و شادی امین به این حالات بیمرزی و به توهین و متلک جنسیتی میانجامد. یعنی به همان چیزی که میخواهند نفی اش کنند و بحث ما به نقد متقابل یکدیگر و به ایجاد چشماندازهای متفاوت یک «پدیده»، به ایجاد یک بحث و چالش مدرن که همیشه ناتمام است و میتواند مرتب توسط خود ما و یا دیگران مباحث و چشماندازهای نوینی بیابد. زیرا یکایک ما در این چالش مدرن مرتب به کمک یکدیگر تحول مییابیم. در حالیکه خشونت دشمن چالش است و به اینخاطر خشونت لال است. به این خاطر دو متن شادی صدر و شادی امین در خویش دچار این خشونت سازی هستند و محکوم به تکرار سناریو «توهین و متلک جنسیتی»، محکوم به مطلق گرایی و تکرار تراژيک/کمیک سناریو سنتی ظالم/مظلومی. همانطور که حال خودشان و یا حامیانشان چه بخواهند و یا نخواهند، شروع به شانتاژ و تهمت جنسی بر علیه من و دیگر منتقدان میکنند، همانطور که یک نمونه اش را در کامنتهای زیر متن قبلی دیدید. زیرا اسیر این سناریو و ماتریکس سنتی و اخلاقی هستند، مگر آنکه انتقادات ما و شما هشداری برای آنها باشد و این بار بخشهای قوی و سالم درون آن قدرت را در دست گیرند و مقاله بنویسند، به اندیشیدن و نقد متقابل دست زنند، به رابطه پارادکس با «دیگری» دست یابند. یعنی به آنچه قدرت اصلی ما و نگاه مدرن است و وسیله و ابزار اصلی برای عبور از سناریو سنتی و ایجاد یک سناریو و ارتباط مدرن. باری دوستان موضوع این است.
ادبیات:
1/ http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-58746
2/ dispositive
3- http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-58825
4- http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-58830
5/ http://zamaaneh.com/nikfar/2010/01/post_130.html
6- Zizek: Körperlose Organe. S. 120-127
Labels: مقالهها
شركة عزل اسطح غرب الرياض
شركة عزل اسطح جنوب الرياض
شركة تنظيف كنب بالرياض
شركة تنظيف كنب شمال الرياض
شركة تنظيف كنب شرق الرياض
شركة تنظيف كنب غرب الرياض
شركة تنظيف كنب جنوب الرياض
شركة تنظيف موكيت بالرياض
شركة تنظيف موكيت شمال الرياض
شركة تنظيف موكيت شرق الرياض
شركة تنظيف موكيت غرب الرياض
شركة تنظيف موكيت جنوب الرياض
شركة تنظيف مساجد بالرياض
شركة تنظيف مساجد شمال الرياض
fitflops shoes
mlb jerseys cheap
gucci outlet online
discount rolex watches
montblanc pens
coach factory outlet
louis vuitton
adidas originals zx flux
oakley sunglasses
2017.1.20xukaimin