تفاوت « توبه طلبی» امام جمعه تهران و شادی صدر چیست؟
داریوش برادری روانشناس/ روان درمانگر
مقاله خانم شادی صدر به نام « سوزنی به آقایان» و یا با تیتر توهین آمیز «چه فرقی است میان امام جمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟» در حقیقت هر چه بیشتر معضلات عمیق سنتی نگاه خانم شادی صدر به مباحث جنسیتی را نشان میدهد. هر چه بیشتر نشان میدهد که نگاه و بینش ایشان به مباحث و معضلات جنسیتی، یک نگاه «ظالم/مظلومی»، خیر/شری است. نگاهی که نه تنها یک توهین به مردان بلکه توهین به زنان است. زیرا آنها را به حد یک «بدبخت مظلوم» پایین میآورد. همانطور که نگاه خانم شادی صدر یک « ساده نگری و مسخ دوآلیستی و اخلاقی » مباحث جنسیتی و علل ستم جنسیتی است. ساده نگری و مسخ مباحثی که مانند سخنان امام جمعه تهران فقط یک هدف در پیش دارد و آن اجرای یک «امر به معروف و نهی از منکر»، تکرار یک «آیین توبه گیری و اعترافگیری» این بار به شکل زنانه و در نهایت کژنمایی مباحث برای جلوگیری از طرح درست مشکلات است.
همانطور که این کژنمایی مباحث توسط امام جمعه تهران و سپس شادی صدر، در واقع به بهترین وجهی به بیان هراسها و خشمهای عمیق جنسی، اخلاقی هر دو نگاه میپردازد، یکی در قالب نگاه پدرسالارانه سنتی و دیگری در قالب خشم زن سنتی با کلمات مدرن. اما اساس هر دو نگاه در واقع یکی است و به ناچار به شیوه مشابهی نیز جلو میروند و برخورد میکنند، نشانهشناسی و شیوه برخورد مشابهی به پدیدهها دارند. ازین رو هر دو نگاه و هر دو سخن باعث خشم و اعتراض به حق مردان و زنان جوانی شده است که این سخنان را توهین به خویش میبینند و دقیقا حس میکنند که هر دو نگاه در حال «شلاق زدن جسم و فردیت زنانه و مردانه» آنها، در حال توبهگیری و توهین به عقل سلیم آنها در قالب این کلمات اخلاقی پدرسالارانه و یا در قالب این خشم زنانه سنتی هستند.. یا این زنان و مردان جوان با خنده و طنز به مقابله با این سخنان میروند، به شیوه کمپین زنان دنیا به مقابله با این تحقیر میپردازند.
برای اینکه اما «منطق نهفته در این بیخردی و خشم شادی صدر» را بفهمیم و دقیق ببینیم که چرا او در نهایت همانطور برخورد میکند که امام جمعه تهران برخورد میکند، بایستی هر چه بیشتر سخنان او را و معضل نگاه او را بشکافیم. تا بدین وسیله هر چه بهتر معضل درونی اپوزیسیونی را بشناسیم که چون متوجه معضلات سنتی درون خویش نبوده است و تن به نگاه نقادانه نداده است، پس به ناچار محکوم به تکرار هراسها و خشم اخلاقی همان سنت و پدری بوده است که به جنگ او میرود و رفته است. پس به ناچار محکوم به تکرار سنت و بازتولید سنت بوده است و میباشد مگر آنکه سرانجام از این بازی و چرخه خیر/شری، ازین بازی سنتی و تراژیک« ظالم و مظلوم» و اشکال جدید آن مثل «مرد تجاوزگر/زن مظلوم ایرانی» بیرون آید، به پندها و خشم سنتی خویش، به میل خویش به شلاق زدن و اعتراف گرفتن بخندد و در آینه چهره واقعی نوشته خویش را ببینند، همان نگاه و تصویر پدرسالاری را ببیند که در حال خشم به اوست و در عین حال فرزند اوست.
معضلات عمیق نوشته شادی صدر را میتوان کوتاه به شرح ذیل دانست:
1/ او ابتدا از چند مبحث و معضل مهم جنسیتی مثل «اهریمن نگاری زنان» و هراس از زنان، یا توهین و آزار جنسیتی روزمره به زنانه در ایران مثل متلکگویی شروع میکند، اما این مباحث فقط مدخلی است برای ورود به بحث اخلاقی و تک سویانه و برای اجرای پروژه «توبه گیری، اعترافگیری» و «شرمسارکردن مردان» و اینکه به مردان به قبولاند که یکایک آنها در واقع یک «متلک گو و در نهایت یک متجاوزگر و سرکوب گر» هستند. در نهایت او حتی میگوید که امام جمعه تهران از این مردان کذایی از جهتی بهتر است زیرا لااقل صادق است. یعنی تمامی سخنان اول در خدمت این خشم و شلاق زدن نهایی مردان و جنس مخالف قرار می گیرد و وسیله ای برای عقده گشایی و بیان خشم و ترس خانم شادی صدر. همان ترس سنتی که اصولا «اهریمن نگاری زنان» را بوجود میآورد و حال به شکل «اهریمننگاری مردان متجاوزگر» در سخن شادی صدر تکرار میشود.
2/ مباحث مهمی مثل علل «متلکگویی» و آزار جنسی زنان در ایران به یک نگاه تک سویانه و سادهلوحانه اخلاقی تبدیل میشوند که در نهایت و به ناچار به «پندهای اخلاقی» خانم شادی صدر، یا بهتر است بگوییم خواهر شادی صدر، به مردان تبدیل میشود که چگونه در آینه به خویش بنگرند و از کارهای خویش خجالت بکشند و «اعتراف کنند» تا شاید فرجی حاصل شود. طبیعتا خانم شادی صدر دوست دارد که این «اعتراف کردن و توبه کردن مردانه» در ملاء عام نیز صورت گیرد تا درس عبرتی برای دیگر مردان شود. اینجاست که بار دیگر سناریوی سنتی آغاز میشود و بحث علمی و جنسیتی و چندفاکتوری در باب این مباحث مهم تبدیل به یک « نگاه اخلاقی و خشن» میشود که یا توبه میخواهد و یا شلاق میزند. نوشته ایشان نیز در واقع یک «شلاقزنی مردان در صحنه رسانهای» است.
3/ این سادهنگری و برخورد اخلاقی به این مباحث در عین حال از یک طرف مباحث مهم فمینیستی مثل «تبدیل معضل خصوصی به مسئله سیاسی» را مسخ میکند و آن را به حالت ایرانی « توبهگیری از مردان» و خوشحال شدن از این توبه و اعتراف تبدیل میکند و از طرف دیگر هر چه بیشتر به برخورد علمی به معضلات و یافتن راه حلهای علمی ضربه میزند. این برخورد از طرف دیگر نشان میدهد که دوستان تازه از ایران آمدهای چون خانم شادی صدر چقدر هنوز ضعفهای علمی و روششناسی دارند و چرا این همه توجه به این دوستان بدون انتقاد از آنها حاصلی جز این سخنان و عقده گشاییهای سنتی ندارد.
4/ خانم شادی صدر چون دقیق به این مباحث جنسیتی و معضلات جنسیتی نپرداخته است و راه برخورد علمی و چندفاکتوری را به آنها نیاموخته است، ازینرو معضلات عمیقی مثل آزارجنسی و جنسیتی را معطوف به این میداند که مردان خواهان سرکوب زنان خویش هستند، پس بهتر است در آینه به خویش بنگرند و توبه کنند و گویی که اینگونه مشکل حل خواهد شد. توجه به رفتار خویش یک شیوه درست است اما با این فاکتور به جنگ معضلات جنسیتی رفتن نشانی از یک ساده لوحی علمی و حماقت علمی است. همانطور که توجه به رفتار خویش و برای تغییر رفتارهای جنسیتی نمیتواند تنها محدود به مردان باشد بلکه زنان نیز بایستی متوجه نقش و مسئولیت خود در اجرای بازیهای متلک گویی و آزار جنسیتی باشند. مگر میتوان مدرن شد، درخواست مدرن از مردان کرد و خود اما به عنوان زن یا فعال زن مسئولیت رفتار و عمل خویش را به عهده نگرفت. مسئولیت رفتار و عمل خویش را در یک دیسکورس غلط، رابطه غلط به عهده نگرفت و فقط مثل خانم شادی صدر سر منبر رفت و نوحه «مصیبت زنان و شمر بودن مردان» خواند و اینکه چگونه آنها ما را به حجاب بردند و ما بدبختان فقط تن دادیم. این بحث علمی نیست. این «مصیبتنامه جدید» از نوع فمینیسم خیر/شری مدل خانم شادی صدر و برخی دوستان همفکر داخل و خارج از کشور است و خوشبختانه نظر بخش اعظم فمینیستهای ایرانی نیز این نیست.
5/ در باب این مباحث و علل آن کارهای جدی هم از طرف زنان روشنگر و هم از طرف مردان روشنگر و آشنا به مباحث جنسیتی و جنسی چون من و امثال من شده است. به خانم شادی صدر پیشنهاد میکنم لااقل یکی از این مقالات را بخواند. اما مشکل بحث ایشان تنها عدم توجه به مباحث ستم جنسیتی در ایران و علل چندفاکتوری و پیچیده آنها نیست، بلکه او متوجه پیوند گفتمانی و مهم حالت «زن و مرد» در یک جامعه نیست. متوجه این نیست که چرا سناریوی جنسیتی ایرانی اصولا این نوع آزار جنسیتی به زنان را بوجود میآورد و ضروری میسازد. او متوجه پیوند تنگاتنگ و گفتمانی حالت زنانه و مردانه در بازی خشن جنسیتی ایرانی نیست. ازینرو متوجه نیست که چرا این سناریوی جنسیتی همینگونه مانع رشد «حالت مدرن مرد» ایرانی شده است. مردی که در واقع یا اسیر نگاه پدر است و حافظ سنت و ناموس باید باشد و یا به عنوان قهرمان در پی «مادر» است و در پی نجات «مادر و نامهای دیگرش مثل مام وطن، خلق و غیره» از دست «پدر جبار» است و فردیت خویش، سعادت فردی و مردانه خویش را فدای این دو و این سناریوی سنتی کرده است.
به این خاطر نیز در این مملکت نگاه مدرن و قدرت مردانه مدرنی رشد نمیکند که از درون آن دکارتها، ساد و کازانواها و قدرت خلاقیت، نقادانه و کامپرستانه مردانهی مدرن بروز میکند. قدرتی که اساس مدرنیت است. زیرا لااقل خانم شادی صدر باید بداند که جهان مدرن یک جهان اساسا مردانه است و این مردان بودند که دقیقا در این جهان بر علیه حجاب و اخلاق مذهبی خشن به طغیان دست زدند و خواهان شکستن این روابط شدند. همانطور که این زنان مدرن بودند که با درک نقاط ضعف این مدرنیت مردانه، به بیان هر چه بیشتر خواستهای خویش دست زدند و هر چه بیشتر به رشد مدرنیت به سوی یک جهان مرد/زنسالارانه کمک کردند و میکنند.
موضوع تراژیک این است که مرد ایرانی این قدرت خویش را فدای این امتیاز و نگاه پدرانه و محبت مادرانه کرده است و بهای آن را با داغانی و حالت تراژیک خویش پرداخته و میپردازد و از طرف دیگر باید با خشم زنان به اصطلاح روشنفکری روبرو شود که واقعا باور دارند که ایران بهشت مردان است و متوجه نیستند چرا در این بهشت کذایی اینقدر مرد معتاد و داغان شده اند و میشوند. این به معنای نفی ستم مضاعف به زنان نیست بلکه به معنای درک درست علل علمی و چندفاکتوری این مباحث است و نه آنکه بگوییم مردان نشستهاند و چایی هورت میدهند و چارقد سر زنانشان میکشند و زنان بیچاره فقط ستم میبینند.
این سادهنگری حاصلش از طرف دیگر این است که او حتی «سناریوی روابط جنسیتی و متلکگویی یا ناموسی» ایرانی را نفهمد. زیرا چنین مرد پدرسالاری همیشه از طرف دیگر در خفا «عاشق و دلداده بیچاره» این «زن اثیری و بیگناه» است. در حالیکه دقیقا حالت «مرد مدرن» او را هم از نگاه پدر و مسئولیت نماینده ناموس بودن رها میسازد و هم او را از این حالت عشق پنهان «داش آکل» به «مرجان»، راوی به زن اثیری، راوی به لکاته رها میسازد و او را به توانایی به دست گرفتن جهان عشقی و اروتیکی خویش میرساند. همانطور که این تحول در مرد از طرف دیگر تحول در حالت زن را به دنبال دارد و رهایی او از نقشهای مادر بودن، زن اثیری و آفتابندیده بودن و یا نقش «زن لکاته و اهریمنی بودن». زیرا همه اینها نقشهای جنسیتی و در پیوند متقابل با نقشهای جنسیتی مردان ایرانی در این سیستم هستند و یکدیگر را بازتولید میکنند. همانطور که هر تحولی در حالت زنان و قدرت زنان به ناچار تحولی در حالت مردان بوجود میآورد. زیرا این دو حالت زن سنتی و مرد سنتی همزاد یکدیگرند، دوقلوهای سیامی هستند. (برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به این مقاله از من مراجعه کنید.2)
ازینرو نیز به باور من مردان ایرانی دقیقا بایستی خواهان برابری جنسیتی و طرفدار کمپین زنان باشند، نه تنها برای اینکه همسر و خواهر و مادر آنها به حقوق برابر خویش دست یابند، یا جامعه با آزادشدن این نیمه دیگر خویش به خلاقیت و شکوه تازه دست یابد، بلکه مردان بایستی از روی «خویشتندوستی مردانه» خویش خواهان این آزادی باشند. زیرا تا این روابط و فرهنگ «اندرونی/درونی» است، کار و نقش آنها یا نمایندگی از ناموس و تبدیل شدن به شتر بارکش ناموس و قاتل دیگری شدن است، تبدیل شدن به آزارگر جنسی و جنسیتی است و یا اسیر نگاه این زن آفتابندیده و مادر بیگناه هستند و به فردیت مردانه خویش و سعادت مردانه خویش دست نمییابند. یعنی نقششان بهرحال یک نقش تراژیک است. او یک قهرمان تراژیک است که همیشه جزیی و تکه ای از مادر است و بدنبال اوست اما به فردیت خویش دست نمییابد. ابتدا با این تحول حقوقی و این تحول فرهنگی همراه آن، با دستیابی به این قدرت مردانه و زنانه مدرن است که هم این آزارهای جنسیتی اندک میشود و هم مردان به قدرت مردانه و فردیت مردانه خویش دست مییابند. زیرا فردیت همیشه یک فردیت جسمی و جنسیتی است.
همانطور که با رشد این آزادی جنسیتی و برابری جنسیتی است که بازی خشن جنسیتی کنونی میتواند به بازی اغواگرانه زنان و مردان آزاد تبدیل شود. این بدان معنا نیست که آزار جنسیتی کامل از بین میرود بلکه به این معناست که ابتدا کمتر میشود و ثانیا حال از هر دو طرف صورت میگیرد و اسطوره هایی مثل زن خوب و مرد بد هر چه بیشتر به یک جوک تبدیل میشود. زیرا حال زنان رئیس نیز گاه به زیردستان مرد خویش آزار جنسیتی اعمال میکنند. یا لااقل این دوستان فمینیسم آنگاه با نظریات نسل سوم فمینیستها مثل جودیت باتلر آشنا میشوند که به این تقسیمبندیهای جنسیتی و یکسونگری جنسیتی میخندند.
خشم و نگاه اخلاقی شادی صدر به او اجازه نمیدهد که این «مباحث جنسیتی» را چندفاکتوری ببینید و سناریوی جسییتی ایرانی را بفهمد. نقش زنان و مردان را در این بازی بفهمد و بداند که هر کدام چه چیزی را باید تغییر دهند و چه عوامل دیگر اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی و روانی برای این تغییر مهم است. برای مثال او اصلا توجه نمیکند که دقیقا اگر مردی به این بازی جنسیتی ایرانی و حالات خشن مردانه/زنانه آن تن ندهد، از طرف بخش مهمی از همین مادران و زنان به عنوان «بیغیرت، نامرد، بیعرضه» دیده میشود و پس زده میشود، جدا از مسخره شدن توسط برخی مردان دیگر. یا با این نگاه اخلاقی و یکطرفه نمیتواند پی ببرد که که چرا در روابط ناموسی ایرانی در نهایت این مادر است که چاقو را در دست برادر میگذارد که خواهرش را بکشد، یا همراه پدر این کار را می کند. زیرا این مادر است که در واقع « نماینده ناموس و تبلور ناموس» است، پدر « اجراکننده ناموس و فرمان ناموسی» است. مادر و زن محور اصلی نگاه ناموسی است و نقش مرد دفاع از این ناموس است و به این خاطر در آن جامعه حجاب این قدر مهم میشود و نه به خاطر اینکه مردان دوست دارند زنان زیر حجاب باشند. اینها نقشهای دیسکورسیو است که ناآگاهانه است و راه شکاندن آن یک حرکت چندجانبه است و نیز رشد رفتار نو و خودانتقادی مردان و زنان و نه ایجاد مراسم اعتراف گیری و توبه گیری. لااقل اگر خانم شادی صدر کمی از «جهان مردانه» اطلاع داشت، میدانست که مردان و به ویژه مردان جوان دشمن این حجاب و جهان بسته هستند و به این خاطر مرتب میخواهند ببییند که زیر آن حجاب چه خبر است. حتی وقتی که در زیر فشار یک جهان بسته و اخلاقی این نگاه و کنجکاوی به ناچار زشت و خشن میشود.
نگاه خانم شادی صدر در نهایت در جهت توجیه آن فضای اخلاقی و روابط ناموسی پیش میرود که اساسا این روابط خشن و نگاههای خشن را ایجاد میکند. برای مثال یک لحظه یک فضای یک پاساژ در تهران را به یاد بیاوریم که تحت تاثیر این فضای اخلاقی و بسته از طرف دیگر بشدت شهوانی و تشنه است و هر نگاه دختر و پسری به هم برای گفتن هزار فانتزی و حرف است و به ناچار به دنبال لخت کردن سریع همدیگر هستند و یا اینکه بخواهد بداند آن دیگری چی میخواهد. زیر حجابش چی نهفته است. در یک لحظه کوتاه و در زیر ترس و هراسهای شدید اخلاقی و گشت ارشاد و غیره بایستی این پسر و دختر به بیان تمناها و نیازهای انسانی خویش بپردازند. چه انتظاری میتوان داشت که آنگاه این تمناورزی به شکل خشن، بیمرز و شتابزده باشد. همانطور که این بیمرزی، شتابزدگی و خشونت در نگاه و نقد شادی صدری نهفته است که فرزند همان جامعه است.
اینجاست که باید با کمی فاصله هم به این ستم جنسیتی اعتراض کرد و هم نقش این فضای اخلاقی را در ایجاد این جهان خشن دید و هم نقش زنان و مردان در این بازی جنسیتی را. زیرا زنان نیز که در آن فضا محکوم به سرکوب خویش هستند، تحت تاثیر همین روابط دچار حالات افراطی و متلک گوییهای خاص خویش هستند و خوب بلدند پسران را نیز به قول معروف سر کار بگذارند. همانطور که بایستی از این کلی گویی و کلیشهپردازی دست برداشت و تلاش هر زن و مرد ایرانی برای عبور از این ترسها و بازیهای خشن را برسمیت شناخت. تلاش دختر و پسرانی که با این وجود تلاش میکنند به هم احترام بگذارند و راهی متفاوت بروند.. بایستی اینگونه چندفاکتوری به مباحث برخورد کرد تا بتوان هم تقاضای درست کرد و هم دچار این بیمرزی اخلاقی و نوشتاری نشد و شروع به شلاق زدن دیگری و عقدهگشایی فردی نکرد، آنطور که شادی صدر انجام میدهد.
سخن نهایی
با این نگاه علمی و چندفاکتوری بایستی به سوال تیتر مقاله این جواب را داد که در واقع «هیچ تفاوتی میان امام جمعه تهران و خانم شادی صدر نیست، اگر معیار مقایسه را این مقاله بدانیم». اما ما برخلاف ایشان ما دچار مطلقگرایی نیستیم و جوانب خوب و قوی ایشان را نیز میبینیم و امیدواریم که این مقاله و اعتراضات بر حق مردان و زنان جوان ایرانی به «توهینها و متلکهای جنسیتی» نهفته در مقالهاش بتواند هر چه بیشتر به او و امثال ایشان کمک کند که متوجه این موضوع باشند که آنها نیز فرزندان همین سنت و سناریو هستند. لااقل حال که در جهان مدرن هستند و امکان تجربه و خواندن مطالب نو را دارند، هر چه بیشتر به درک دقیق «دیسکورس جنسیتی» ایرانی و این سناریو نائل آیند. به درک این نایل آیند که به قول فوکو یک دیسکورس همیشه مخالفانشان و منتقدانش را می آفریند تا به کمک مخالفان و منتقدانش خودش را بازتولید کند.
زیرا یک دیسکورس به قول فوکو استراتژیک و فعال است همانطور که دیسکورس سیاسی و سنتی ایرانی مرتب اپوزیسیونی را می آفرید یا میآفریند که دچار همان ترسهای اخلاقی، جنسی از مدرنیت است و بنابراین مخالف دموکراسی و حقوق بشر بود و هنوز هم خوب به پذیرش آن نائل نشده است، با تمامی رشدهایش، همانطور نیز «دیسکورس جنسیتی» ایرانی منتقدانی مثل این نوشته خانم شادی صدر میآفریند که اسیر همان ترسها و خشم اخلاقی و نگاه اخلاقی هستند، اسیر همان بازی ناموسی به اشکال جدید هستند؛ افرادی میآفریند که به اشکال مختلف اسیر بازی خشن «ظالم و مظلوم جنسیتی» و خشم به یکدیگر و میل «توبه کردن و توبه گیری» هستند. ازینرو برخی منتقدانش مثل نوشته شادی صدر با نوشته هایشان در پی انتقامگیری جنسی یا جنسیتی و یا در پی «شرمسار ساختن و گناهکار ساختن جنس دیگر» هستند و اینگونه به ناچار به مدافعان همان سیستمی تبدیل میشوند که خواهان تغییر آنند. اینگونه به ناچار به شیوه و روش همان امام جمعهای استدلال میکنند که ازش متنفر هستند. اینگونه به ناچار حتی ته دلشان از دست این زنان مدرنی که الان به قول ایشان «ممه لرزانی» میکنند ناراحت هستند، زیرا احتمالا به باور اخلاقی ایشان خودشان را به «ابژه جنسی» مردان تبدیل کرده اند و تنشان را نشان میدهند.
باری این نتیجه و سرنوشت تراژیک/کمیک تفکر و متنفدی است که متوجه دیسکورس و قدرت دیسکورس، متوجه این نباشد که او نیز فرزند همان جامعه و سیستم است و فقط به دیگران، به مردان بگوید در آینه به خودتان نگاه کنید. آنگاه ما به جای خانم مدرن و فعال مدرن حقوق بشر و زنان « شادی صدر»، با چهره دیگر او ، با «خواهر شادی صدر» و تلاش او برای «امر به معروف و نهی از منکر» روبرو میشویم و اینجاست که او تکرار تراژیک/کمیک امام جمعه تهران است.
ادبیات:
1/ http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-58692
2/ http://zamaaneh.com/idea/2007/07/post_125.html
Labels: مقالهها