رابطهی میان «سیگار فروید و سیگار فروغ»فروید یک بار برای جلوگیری از برداشت سطحی از روانشناسی و برای مقابله با روانشناسی محفلی که همه چیز را میخواهد سریع تفسیر روانکاوانه بکند، خواه نوع نگاه دیگری و یا یک غذای «شور یا خوش نمک» دوست یا همسر باشد، این جمله معروف را گفت که «گاه یک سیگار، فقط یک سیگار است» و بس. من با این نظر بسیار موافقم و از تفسیر سریع روانکاوانه هر حادثه یا برخورد بشدت بدم میآید، به ویژه در درگیریها و چالشهای شخصی خانوادگی، عشقی یا دوستانه بایستی از تفسیر روانکاوانه حرکات دیگری در حد ممکن خودداری کرد. زیرا در این مواقع تفسیر روانکاوانه سریع دیگری در واقع تلاشی برای سرکوب دیالوگ و سرکوب دیگری است و ایجاد یک نگاه از بالا به پایین به جای دیدار رودررو دو چهره و دو نظر . ثانیا روانکاوی نیز فقط راه و امکانی است و بس، اما راهی جالب و قوی.
با این حال وقتی به این قطعه از شعر «تولدی دیگر» از فروغ فکر میکنم که او با با صدای زیبا و حزناکش میخواند و میسراید: «زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهی رخوتناک دو هماغوشی». آنگاه معتقدم این «سیگار فروغی» خیلی معانی روانشناختی دارد و بسیار بیش از یک سیگار است.
اینجا «سیگار»هم معنای سیگار کشیدن میدهد برای پرکردن فاصله «رخوتناک» دو هماغوشی و اندیشیدن به آنچه اتفاق افتاده و یا قراره باز اتفاق بیافتد. هم اینجا سیگار بیانگر افسردگی ناشی از یک «سکس بدون عمق و علاقه و بدون ارگاسم» است و انتظار «تلمبه زنی» بعدی. از طرف دیگر سیگار اینجا در واقع جانشین فیزیکی « آلت» است و ادامه رابطه جنسی در ذهن و تلاش برای دست یافتن به لذت جنسی که در رابطه «رخوتناک» قبلی یا بعدی بدست نمیاید. یا از طرف دیگر «سیگار» در واقع تبلور «فالوس» است، تبلور «تمنای گمشده»، تبلور « عشق گمشده ( یا همان مادر گمشده و بهشت گمشده از نگاه روانکاوی)» است که زن و مرد به شیوه های متفاوت در رابطه اروتیکی و عشقی در پی آنند و هیچگاه کامل بدست نمیآید. پک زدن به سیگار لمس دوباره این «امید وتمنا یا فالوس» است واینکه شاید در لحظه بعدی به لمس بهتر آن نائل آید.
تا به عنوان زن در نگاه مردش حس کند که تبلور عشق و تمنا است و مردش برایش می میرد و همان لحظه دلهره اینکه آیا واقعا اینگونه است. یا در حالت مردان در پی میل «دست یافتن به تمنا و فالوس» باشند و دیدن این که به معشوق و بهشت گمشده دست مییابند و معشوق و یارش خویش را در آغوش او رها میشوسازند و به اوج لذت دست مییابند و در عین حال دلهره مردانه که آیا واقعا از پسش بر میآیم، آیا عشقش را بدست میآورم و اسیر عشقم میشود. آیا به اندازه کافی مرد یا زن هستم؟ آیا قادر به دستیابی به فالوس و تمنای معشوقم، زنم و یا قادر به تبدیل شدن به تمنای عشقی مرد و یارم هستم. یعنی سیگار به تبلور «حالت تراژیک/کمیک» عشق بشری تبدیل میشود و به تبلور این جمله لکان که میگوید«رابطه جنسی وجود ندارد». زیرا حتی در تخت نیز عاشق و معشوق تنها نیستند و همیشه نفر سومی، یعنی «تصورات و توقعات جنسیتی»، فرهنگی حضور دارند و شخص در حین رابطه و یا در میان دو رابطه هی به آن فکر میکند که با این تصورات تطبیق داشته باشد و در بهترین حالت نیز باز یک جای کار میلنگد و هیچکس با این تصویر کامل تطبیق نمیشود. ( بنابراین سیگار کشیدن در حین دو هماغوشی، بسته به نوع رابطه، هم میتواند حالتی سمبولیک، تراژیک/کمیک و برای ایجاد یک خوشی در میان دو بازی عاشقانه داشته باشد. هم میتواند حالت کابوسوار یا رئال داشته باشد، برای فراموشی هولناکی آنچه اتفاق افتاد یا قرار است اتفاق بیافتد. یا حالتی نارسیستی داشته باشد و از یک سو با افسردگی همراه باشد و لمس اینکه هیچ چیز بدست نیاوردم، خالیم و یا از طرف دیگر حالت با حالت مانیکوار نارسیستی همراه باشد و حس اینکه «دیدی بدستش آوردم».)
با نگاهی دقیق اما میبینیم که عنصر اصلی در «سیگار فروغ» در واقع حالت تراژیک/کمیک زیبای روابط انسانی نیست و یا نماد درک کردن ناکامل بودن انسانی وهمیشگی این روابط نیست ، بلکه عنصر اصلی «سیگارکشیدن» او «افسردگی جنسی و عشقی» یک زن شاعر و هنرمند شرقی است که در این لحظه و در تختخواب، همزمان اوج بحران سنت/مدرنیت خویش را احساس میکند. زیرا «سیگار کشیدن» او در فاصله «رخوتناک دو هماغوشی» و تعبیر معنای زندگی به سان این حالت، و در نهایت کل شعر با تمامی تلاشش برای ایجاد نوعی امید، در واقع «افسردگی و حسرت» یک انسان در بحران است که از یک سو جهان گذشته را از دست داده و یا با طغیان زنانه اش از آن گذشته است و از طرف دیگر اما در جهان مدرن و در «جسم و اروتیسم مدرن» خویش را غریبه و بیگانه احساس میکند. بنابراین بیخانه و بیخانمان است. «سیگارکشیدن» مالیخولیایی او در فاصله رخوتناک دو هماغوشی مصنوعی و بدون احساس، در واقع لمس «این هیچی و پوچی دردناک»، این «بیخانمانگی» و لمس دروغ و بحران رابطه و جهان خویش است و همزمان جستجوی یک امید و توهم برای ادامه رابطه و تکرار آن.
آنچه فروغ در اینجا «هماغوشی» مینامد، در واقع لحظه ای است که ما با یک رابطه اروتیکی محض روبرو هستیم که دیگری فقط یک «ابژه» برای ارضای خواستها و فانتزیهای خویش است. «معشوق» یا دیگری فقط وسیله ای برای ارضای «تمتع جنسی» خویش است و به قول فروغ «چراغهای رابطه تاریک» است. فروید برای نشان دادن راز عمیق این نوع هماغوشی جنسی است که جایی گفته است که « ارضای جنسی در واقع یک جانشین ناکافی برای «خودارضایی» است». زیرا این نوع هماغوشی و ارضای جنسی ناشی از آن در واقع یک «خودارضایی» است. زیرا در آن شخص خویش را، دنیای فردی، دلهره و تمنای فردی خویش را با «دیگری» تقسیم نمیکند، با دیگری وارد «دیالوگ عاشقانه و تنانه» نمیشود. ازینرو «سیگارکشیدن» در این حالت شکاندن سکوت و این پوچی است و تلاش برای لمس دوباره «دیگری» و در نهایت لمس دوبار خویش، لمس دوباره تمناهای عمیق خویش تا لحظه بعدی و پوشاندن خویش و تمنای خویش برای دستیابی به یک لذت و فراموشی موقت، برای فراموشی بحران عمیق خویش در یک «تمتع جنسی».
اینجاست که معنای عمیق «حزن و افسردگی» نهفته در لحن و موزیک کلام این بیت و ابیات دیگر را میفهمیم. زیرا این «حالت افسردگی» در واقع یک «اسم دلالت» است و اصل موضوع رابطه و نوع رابطه را نشان میدهد. نشان میدهد که ما اینجا با اروتیک پرشور میان دو عاشق یا حتی میان دو لیبرتین مدرن روبرو نیستیم، زیرا در هر دوی این روابط به درجات مختلف ما با تلاقی و پیوند جسم/روح، خرد/احساس و دیالوگ روبروییم. بلکه با سکوت جسمها، با سکوت فردیت و سوژهها و حضور «خودارضایی و تمتع جنسی» روبروییم. حضوری که با لذت خویش میخواهد بر دلهره و درد خویش به عنوان سوژه و انسان در جستجوی تمنا و عشق چیره شود، اما «سیگارکشیدنش» در فاصله رخوتناک دو هماغوشی نشان میدهد که در این رابطه چیزی کم است، که فرد و اساسش، تمناهای عمیقش در هماغوشی حضور ندارد و دو معشوق خود را و تمناهایشان را با یکدیگر «تقسیم نمیکنند»و وارد دیالوگ نمیشوند. خواه این دیالوگ پرشور در حالت «سادومازوخیسی» یک لیبرتین چون مارکیز دساد و معشوقش صورت گیرد و یا در حالت عاشقانه و پرشور دو نفر. حتی جهان ساد با تمامی ضعفهایش و خطاهایش، با تمامی تلااشش برای ایجاد یک حالت «ابژهوار با معشوق»، مالامال از این شور دیالوگ و تقسیم کردن با «دیگری» و به ویژه «دیگری بزرگ یا زندگی» است. ازینرو جهان او مصنوعی نیست. اما جسمی که بخواهد فقط روح باشد، یا جسمی که بخواهد فقط جسم مکانیکی، قوی و عاری از « فردیت و دلهره و تمنای فردی» باشد، در هر دو حالت، در تمامی برخوردش با «خوشی و تمتع جسمی یا جنسی»، در حین هماغوشی با دیگری و معشوق، در واقع در حال «خودارضایی» و فراموشی است.
یا مثل فیلم پورنو، به قول بودریار، این واقعیت اروتیکی را تبدیل به یک واقعیت دروغین ، مصنوعی و پر زرق و برق، به یک «هایپررئالیتی» میسازد. در حالت دروغ جسمی که میخواهد فقط روح باشد، آنگاه چنین فرد یا جامعه ای به ناچار به «خودارضایی» روحی مداوم پناه میبرد و یا آنکه اسیر «شهوت و انزال دائمی» مداوم و میل «خودارضایی مداوم» است. از طرف دیگر در جامعه مدرن نیز، در کنار رشد فردیت و اروتیسم و عشق بشری، میل چیرگی بر دلهره و تمنای بشری یا تلاش برای «فقط جسم شدن، جسم قوی و توانای ویاگرایی شدن» جامعه مدرن را دچار ناتوانی از «اغواگری» میگرداند و به قول بودریار این جامعه را محکوم به «انزال زودرس» میسازد؛ محکوم به گسترش روابط مصنوعی و کمعمق، سکس پرزرق و برق اما کم عمق و محکوم به لمس هر چه بیشتر کسالت جنسی میگرداند.
زیرا در «اغواگری» است و در دیالوگ تمنای جسمهاست که فرد خویش را با معشوق «تقسیم» میکند و وارد بازی و دیالوگ پارادکس و مالامال از دلهره و تمنای بشری میگردد. این «خودارضایی» نهفته در هماغوشی جسمها و روانهای بحران زده و خاموش است که شاعر و زن در متن را به احساس افسردگی عمیق و به لمس «تمنای گمشده»، به لمس عدم دیالوگ و ارتباط و به میل « افروختن سیگاری» در این فضای تاریک عدم ارتباط و فردیت وامیدارد تا حقیقت حزنآلود این عدم ارضای «خودارضاوار» را بچشد. ازینرو «سیگارکشیدن» به لحظه حضور فردیت و جسم فردی، تمنای فردی یک زن در فاصله خاموشی و خودارضایی رخوتناک دو هماغوشی تبدیل میشود. افسردگی نهفته در این «سیگارکشیدن» لحظه حضور «ضمیر ناخودآگاه»و تمنای گمشده، فردیت گمشده یا هنوز بدست نیافته و میل یافتن اوست که خود را در پکی عمیق به سیگار و دود کردن آن نمایان میسازد.
افسردگی لمس کمبود «عشق و تمنا» است. لمس کمبود «عشق گمشده» است و فرد افسرده در حالات افسردگی، بسته به شدت افسردگی، در پی این «تمنای گمشده» یا در حالات شدید افسردگی بدنبال«مطلوب مطلق و عشق گمشده مطلق» میگردد و چون او را نمییابد افسرده و ناتوان از حرکت است. ا ز طرف دیگر افسرده با از دست دادن « عشق و مطلوبش» در واقع نه تنها مثل «انسان سوگواری» که عزیزی از دست داده است، او نیز جهانش کوچکتر شده است ،بلکه انسان افسرده با از دست دادن معشوق و یا تمنایش، در واقع «خودش» را نیز از دست داده است، همانطور که فروید در مقاله «سوگواری و مالیخولیا» بیان میکند. بنابراین جستجوی درونی و مالیخولیایی انسان افسرده بدنبال «تمنای گمشده»، جستجو بدنبال خویش و توان دوباره زیستن و جهیدن و خندیدن نیز هست.
ازینرو «سیگارکشیدن» در شعر فروغ تبلور لمس این «تمنای گمشده و «خود گمشده» یا نیافته است. ازینرو این «سیگارکشیدن» برای جلوگیری از هقهق عاشقانه و افسرده انسان در بحران است «سیگارکشیدن» اینجا همزمان لمس « تمنای گمشده» ایست که در رابطه رخوتناک امکان ارضا و بیان نمییابد و چسبیدن به این امید و تمنا و تلاش جسم برای دستیابی به شور اروتیکی عاشقانه. یعنی «سیگار» هم نماد مرگ و افسردگی است و هم وسیلهای برای غرق نشدن در افسردگی و ایجاد امیدی نو. سیگار اینجا هم« سیگار»، هم «سیگاری» است. او هم جانشینی برای مرد و تلاشی برای یک «خودارضایی نمادین» است و هم نماد «عشق گمشده» است که آدمی حال با حسرت دودش را بدرون میکشد و یا به هوا میفرستد و او را میطلبد. «سیگارکشیدن» افسرده فروغ، هم «مکیدن نمادین» و فرو بردن دیگری در خویش و یکی شدن با اوست ( در نهایت مکیدن پستان مادر و میل بازگشت به بهشت گمشده است. همه این تصاویر در ضمیر ناآگاه با یکدیگر در پیوندند)، تلاش برای دستیابی به «ژوئیسانس یا تمتع جنسی و اروتیکی» است و هم لمس ناممکنی دستیابی به خواست و تمتع خویش و دروغین بودن این رابطه. یا در حالت والاتر لمس حس مرگ و همزمان لمس میل عشق و زندگی است که تمنای عاشقانه، ارتباط پرشور و عاشقانه و ارگاسم عاشقانه میطلبد.
نکته جالب دیگر این است که اگر کسی با شعرهای فروغ آشنایی داشته باشد، میداند که اصولا این «ایماژ یا تصویر سیگار» از دوران خاصی در شعر فروغ ایجاد میشه، از دورانی که او از طغیان اولیه و میل «گناه کردن» گذشته است و حال با بحران هویتی و عشقی یک روشنفکر و هنرمند مدرن جهان سومی روبرو میشود. با بحران درونی خویش که هم در پی عشق عمیق و از جهاتی «عارفانه» میگردد و از طرف دیگر میل عبور از جهان سنتی و لمس دنیای مدرن و اروتیسم مدرن دارد. اما نه این « اروتیسم رخوتناک»، نه در نهایت این «لیبرتین جهان سومی» می تواند جای خالی عشق را برایش پر کند و نه آن عشق میتواند مدرن شود، حالت «عشق مدرن و تلفیقی ایرانی و فردی» خویش را و رابطه عشقی/اروتیکی نو و خاص یک زن مدرن ایرانی را بیافریند. یعنی این تصویر «سیگار در دست» برای فروغ به نمادی از بحران عمیق سنت/مدرن در اشعار فروغ تبدیل می شود. به نماد و تبلور بحران، افسردگی و بن بستی تبدیل میشود که آخرش به مرگ او میانجامد.
بحران و بن بستی که یکایک ما به شیوههای مختلف چشیده و می چشیم تا سرانجام از خانه های قدیمی یا عاریتی مدرن بگذریم و «خانه ای ویژه» و خاص خویش، «خانهای بر آب» چون شهر ونیز، «وطنی دو جهانی و تلفیقی» بیافرینیم. تا «روایت نو و مدرن وطن» باشیم و سیگارکشیدنمان در فاصله دو هماغوشی لااقل تراژیک/کمیک و انسانی شود، خندان شود.« سیگارکشیدن» در فاصله دو هماغوشی بازیگوشانه، یک زمان «نقشه کشی و اغواگری» برای بازی اروتیکی و جنسیتی بعدی با همسر یا معشوق باشد، یا در روابط اروتیکی و کوتاهمدت پرشور، سیگارکشیدن میان دو هماغوشی لحظه شکلگیری فانتری اروتیکی نو و یا ممنوعه و بازی اروتیکی دونفره بعدی و نیز وقتی برای کشیدن« نقشه فرار» بعد از هماغوشی باشد تا شب را شخص در خانه خودش بخوابد.
موضوع نهایی، جالب و تراژیک/کمیک این است که این بخش از شعر فروغ، در نوارهای او و ویدئوکلیپهای منتشرشده از صدای او پس از انقلاب حذف میشود، مثل ویدئوکلیپ ذیل. این «حذف شدن» معنای دیگر این «سیگارکشیدن» در یک جهان بحرانزده سنتی و هراسان از جسم و اغواگری است، هراسان از اروتیسم است و همزمان این «حذف شدن» منطق دردناک و تراژیک نهفته در مرگ فروغ را نشان میدهد، زیرا چنین جامعه ای با او چه میکرد، آنگاه که بازگشت به خویشتن میکند؟. اگر فروغ ناخواسته و هدایت خودخواسته در این بنبست فردی و فرهنگی خودکشی میکنند، آنگاه کل یک جامعه برای فرار از این بنبست میخواهد با قتل تن و نگاه تنانه، با قتل خرد و اندیشه و دگراندیش، با بریدن و سانسور این بخش و قتل دگراندیش به این آرامش ناممکن و دروغین دست یابد. آنگاه وای به حال هنرمندی که هم «فردی و تنانه» باشد، هم «زنانه» باشد و هم «منتقد و جستجوگر مدرن». آنگاه زندگی شاید «فروافروختن سیگاری» باشد.....
لینک ویدئو شعر فروغ با صدای او و حذف «سیگار کشیدن»
http://www.youtube.com/watch?v=9RfqZLWFEyg
louis vuitton bags
cheap oakleys
michael kors handbags
beats by dr dre
michael kors outlet
kobe 8
ray ban sunglasses
louis vuitton bags
jordan concords
official coach factory outlet
abercrombie & fitch
oakley sunglasses cheap
instyler
abercrombie and fitch
michael kors outlet
ugg for women
ugg boots
canada goose
nike air max uk
burberry outlet online
kevin durant shoes
michael kors outlet
michael kors handbags
tods outlet online
nike roshe run mens
celine handbags
ray-ban sunglasses
coach outlet
true religion jeans outlet
oakley sunglasses wholesale
cheap tods
gucci bags
soccer shoes
ugg outlet store
cheap rolex watches
retro 11
coach outlet store online
uggs sale
oakley store
uggs outlet
hugo boss outlet is
mont blanc pens your
new balance outlet them
cheap jordans why
abercrombie and fitch identifying
pandora jewelry How
nike trainers uk animals
michael kors handbags where
michael kors handbags sale Room
cheap mlb jerseys
seahawks jersey
michael kors outlet
fitflops
chicago bears jerseys
michael kors handbags
seattle seahawks jerseys
new orleans saints jerseys
hollister clothing
michael jordan shoes
nike huarache
air force 1
air jordan shoes
michael kors
nike zoom
jordan shoes
nike air force
cheap jordans
michael kors handbags clearance
pandora outlet online
cheap oakley sunglasses
canada goose
mcm backpack
polo ralph lauren
michael kors outlet online
cheap oakley sunglasses
cheap uggs
canada goose jackets
five finger shoes
nike polo
chrome hearts
nike dunks
longchamp
pandora jewelry
adidas stan smith
michael kors outlet online
air jordan
20170618
adidas nmd
asics running shoes
curry 3 shoes
nike air huarache
cartier bracelet
adidas yeezy
pandora jewelry
true religion jeans
lacoste outlet