آرزوهای مختلف نسلهای مختلف برای چهارشنبهسوری امسال
داریوش برادری
کاشکی روز سه شنبه یکی از دوستان در اینترنت نیز یک «چهارشنبهسوری مجازی» راه بیاندازد تا ما نیز کمی همراه دوستان و یاران، بازی و آتش بازی کنیم و بخندیم. حال که همه منتظر چهارشنبهسوری هستند و خیال میکنند که این چهارشنبهسوری قراره همه چیزو مشخص کنه، ادامه یا پایان جنبش سبز و یا شروع راه نوین جنبش سبز و فراروی از انقلابیون قدیم و یا اصلاحطلبان جدید باشه؛ یا مثل هژیر پلاسچی دوستداشتنی ازش جنگ « قهرمان و دیو» درست میکنه و میخواهد «دیوان را بتاراند تا روشنایی و روز نو بیاید»، خوب یک کسانی نیز مثل ما که لااقل هم یک انقلاب دیدند، هم جبهههای جنگ یا زندانها را دیدند، دوران تبعید و مهاجرات، تحولات بزرگ جهانی و دو مرحله مهم بحران مهاجرت را چشیدهاند و به قولی چند پیرهن بیشتر پاره کردهاند، بایستی با خنده و شادی این چهارشنبه سوری را جشن بگیرند. چون میدانند که این چهارشنبهسوری و هر چه در آن اتفاق بیافتد، پایان کار و یا پایان جنبش یا فروکش جنبش نیست.
زیرا تجربه و دانششان به آنها نشان میدهد که در بطن جامعه ایران یک زلزله و سونامی عمیق و تحول گفتمانی عمیق رخ داده است و آنچه در حال رخ دادن است تنها اشکال بیان این زلزله اساسی است و تازه این شروع ظهور ثمرات این سونامی است. ازینرو ما که توانایی شنیدن و لمس این سونامی و تحول گفتمانی را داریم، پس به جای این هیجان زدگیها و انتظارات و توقعات مختلف و عمدتا بیش از حد و افراطی، به جای تلاش به نشان دادن خشم انقلابی یا اصلاحطلبانه به حکومت دجال و کودتاگر، به خنده و شادی چهارشنبه سوری و سال نو میپردازیم و به مردم هم میگوییم در این چهارشنبهسوری فقط همین کارو بکن. از بودنت و تولد دوباره ملیت لذت ببر و با خنده ات حریف مقتدر را بکش و نه با خشم. اسیر جنگ «دیو و قهرمان» نشو که حاصلش همان است که همیشه قهرمانان یا خود به دیوان نو تبدیل میشوند و یا با مرگ تراژیکشان باعث ادامه حکومت دیوان میشوند.
زیرا اگر میخواهی دیوی در میان نباشد، پس دست از قهرمانبازی بردار و ازین ادبیات. مرگ دیو و قهرمان بدون هم ممکن نیست و ازینرو بازی مدنی از بازی دیو و قهرمان، انقلابی گری و یا حالات اصلاحطلبی بدون تحولات بنیادی عبور میکنه و بازی مدنی «شهروند/دولت مدنی» و حالت ضد قهرمانان خندان را بر صحنه حاکم میسازد. چالش و دیالوگ خندان و پارادکس را بر صحنه و بر حریف بنیادگرا تحمیل میکند.
اما خوب صلاح ملک خویش خسروان دانند و من اگر هم نسلهایم همراهی میکردند، میگفتم که فعلا ما باید بریم خوشگذرانی تا این خروش اولیه بگذرد و وقت حرکت عمیق و چندجانبه برسد تا متوجه شوند که بایستی به تجارب و دانش ما گوش دهند اگر میخواهند پیروز شوند. وقتی این دوستان و در نهایت جنبش سبز پی ببرند که جدالهای امروزه، مثل بحث مداوم اینکه آیا اصلاحات در این سیستم ممکنه یا انقلاب راه حل بهتری است، در واقع دو روی یک سکه و یک خطا هستند. زیرا جنبش بالغ و پارادکس و مدنی به جای این گرفتاری در این بحثها از دهها مسیر که این سونامی در اختیارش میگذارد به سوی خواست خویش پیش میرود.
ازینرو مفهوم تحول مدنی هم خواست حرکت قانونی و مدنی، هم خواست تحول بنیادین و حق رفراندوم برای تعیین نوع حکومت یا دولت را در بردارد و هم حق اینکه مردم حتی حق دست بردن به اسلحه دارند وقتی برای مثال رای اشان را میخورند و بهشان خشونت اعمال میشود. همه اینها حقوق شهروندی هستند بدون آنکه نیازی به ادبیات «دیو/قهرمان» و یا جنگ و چالش حیدری/نعمتی میان انقلابیون ایرانی و اصلاح طلبان ایرانی باشد. اینجاست که بازیگر مدرن و خندان و تحول خندان و پارادکس ایرانی بر صحنه حاضر میشود و سرانجام باید صحنه را در دست گیرد اگر که این جنبش بخواهد به خواست خویش و ایجاد ملت و دولت مدرن ایرانی دست یابد.
وقتی این دوستان و در نهایت جنبش سبز پی ببرند که انقلاب گری ایرانی و اصلاح طلبی ایرانی دو روی یک سکه و اسیر یک گفتمان مشابه هستند و ببینید هیچ کدام از آنها با تمامی شجاعت و حسن نیت خویش نمیتوانند، بدون همراهی فکری و تخصصی نسل ما، رهبران و راهبران واقعی این تحولات بنیادین و نو باشند، آنگاه مجبور میشوند که سراغ ما بیایند و بپرسند راستی مبارزه رادیکال و پارادکس چطوریه. چطور میشه با حرکت چندجانبه و خندان یک حریف بنیادگرا را کنار زد، چرا در این بازی مدرن بایستی همیشه پارامترهای مختلف داخلی و خارجی، گفتمانی را در نظر داشت و هم «کل تصویر» را دید و هم از چشماندازهای مختلف روانشناختی، جامعهشناختی، سیاسی این تحولات و فاکتورها را بررسی کرد تا سیاست و حرکتی بهتر و چندجانبه بوجود آورد. تا یاد گرفت و دید که چگونه این تحول گفتمانی عمیق جامعه و سیاست ایران، مرتب «فضاهای نو» برای تحول و چالش مدنی ایجاد خواهد کرد و کار مهم نیروی مدنی دقیقا این است که این تولید مداوم فضاهای نو را توسط متخصصانش و قدرت فردی یکایک کنشگرانش زیر نظر بگیرد و از آنها در داخل و خارج از کشور استفاده کند، به جای آنکه مرتب هر لحظه را بخواهد به «لحظه نهایی و فرصت نهایی» تبدیل کند و خود را اسیر حالات شدید امید و یاس، گرفتار حالات مانیک/دپرسیو سازد. آنگاه هست که یک وحدت در کثرت نوین هر چه بیشتر رشد میکند. وحدت در کثرتی همراه با قلبی گرم و مغزی سرد که باعث پیروزی تحول مدنی ایران میشود.
اما خوب حالا کی پا میشه این چهارشنبه سوری مجازی را راه بندازه تا ما بدون مبارزه و تلفات، مبارزه کنیم. بدون اینکه از سر جامان بلند شیم، حرکت کنیم و بپریم. امیدوارم که فردا نیز جامعه ما این بلوغو نشون بده و با بیشترین شور و خنده و با کمترین درگیری و تلفات این روز زیبا را جشن بگیره و به باور من تا حدود زیادی اینگونه خواهد بود و مردم در محلات خود به جشن و شادی پراکنده و در مجموع گسترده دست میزنند، به جای اینکه یک جا جمع شوند و خود را به «گوشت دم توپ» رقیب منتظر و مقتدر تبدیل کنند. آنها کل شهر را به محل حضور خندان خویش تبدیل میکنند و اینجا و آنجا نیز شعارهایی میدهند، اما اساس همان شادی چهارشنبه سوری خواهد بود و خنده تولد یک ملت نو و مدرن ایرانی که از روی آتش می پرد، می خندد، در خیابانها بوق میزند و صدای موزیک را بلند میکند و ترانه های مشترک میخواند. درگیریهای اندکی که اینجا یا آنجا احتمالا صورت بگیرد، حالتی اجتنابناپذیر از جامعه دیکتاتورزده و رقیب خشن است. اما امیدوار باشیم که کسی در این روز زیبا کشته نشود و درگیری میان نیروهای دولتی و مردم بوجود نیاید.
آتش چهارشنبه سوری و پریدن از روی آن یک حرکت و آیین نمادین و خندان به معنای عبور از بحرانی است که سرانجام به «روز نو و تولد نوی ملی و سیاسی» و به «نوروز» ختم میشود و نه ایجاد آتش خشم بر علیه یکدیگر و سوزاندن خویش و مخالف خویش در این آتش خشمی که به هیچ «نوروزی» ختم نمیشود. چه این آتش را لباس شخصیها و زورگویان دولتی برانگیزند یا مخالفان خشمگین. در نهایت آتشی بیثمر و تنها باعث تراژدی نوین و تکرار گذشته است و ماندن در بحران.
راستی این نیز مقاله پرشور هژیر پلاسچی است. پرشوره اما هنوز سردی آبهای عمیق زیرزمینی دانش و خرد را در خودش خوب نگرفته. هنوز به قلبی گرم و مغزی سرد کامل دست نیافته. اما خوب جوان است و هنوز حق داره هزاران اشتباه بکنه تا تازه مثل ما بشه که اصلا طرفدار اشتباه هستیم و میدانیم که هر دانش ما بر اساس خطا و حماقتی استوار است. دانشمان و شورمان، حکمت و شور خندان است. ازینرو نیز از همه حقایق و آرمانهایی که شاهد درستیشان، خون، شهادت و یا قهرمانگرایی است، بدمان میآید و یا از آن خنده مان میگیرد.
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/03/post_27.html
Labels: مقالهها