معضل و مشکل اصلی انسان و جامعه در بحران، نه بحران ، بلکه از یک سو «احساس گناه» و از سوی دیگر گرفتاری در حس « کینتوزی و رسانتیمو» به دیگران است. این احساس گناه سرکوبگر و آن کینتوزی در نهایت دو روی یک سکهاند و انسان و جامعه را در بحران نگه میدارند، آنها را داغان میکنند و مانع تحول و گذار سالم میشوند.
اکثر انسانهایی که در بحران از بین میروند، به علت گرفتاریشان در احساس گناه و شرم خویش از بحرانشان است. زیرا آنها به جای درک منطق و ضرورت بحران خویش، به جای «آری گفتن» به بحران خویش و گذار از آن به سوی ساحل نو و سعادت نو، خویش را مقصر بحران خویش احساس میکنند و به سرکوفت اخلاقی یا زنجیرزنی خویش مشغول میشوند. اسیر «نگاه اخلاق عمومی» سرزنشگر میشوند به جای آنکه به «راه فردی» خویش تن دهند که همیشه با بحران و با شک به راه عمومی شروع میشود. آنگاه این انسان شرمگین به جای سواری بر بالهای بحران خویش و دست یابی به هویت و یگانگی نو، به خودزنی و خودآزاری و یافتن گناهکار در خویش مشغول میشود. نیروهای دفاعی و شور زندگی او به جای جستجوی بهترین یگانگی و وحدت اضداد نو، به جای یافتن سریعترین راه عبور از بحران و سروری نو بر شورهای خویش و بر جهان و روایت نوی خویش، وجود خویش را به دادگاهی برای محاکمه یا جستجوی متهم مشغول میکند.
او در نام «اخلاق جبار و مطلقگرا» خود را بر صندلی متهم می نشاند و به خواست کاهن درونش، خود را شکنجه و شلاق میزند. این انسان در بحران، به جای یافتن وحدت نوی خویش، در این دادگاه درونی که هیچ گاه پایان نمی یابد کمکم داغان و پریشان میشود و سرانجام میمیرد، یا به یک چرخه جهنمی مجازات و وسوسه و زندگی برزخی ابدی محکوم میشود. به ویژه هر انسان ایرانی این «دادگاه کافکایی» یا اخلاقی را در درون و در همه اجزای جامعه خویش، از خانواده تا دولت اخلاقی خویش می شناسد و هر کدام از ما در جایی و در بحرانی به خاطر این احساس گناه و حکم دادگاهمان خویش را به صلیب کشیده ایم یا در زیر نگاه دیگرا ن شلاق خوردهایم.
من که خود ستایشگر بحران و زندگیم، چگونه میتوانستم همزمان خود داغ این دادگاه را ب تن و روحم نچشیده باشم. هر نگاه نو و راه نو بدون شناخت علمی و سیستماتیک از یک سو و از سوی دیگر بدون عبور از «هزار دالان اخلاقیات»و چیرگی بر شرمگینی و خودزنی ممکن نیست. ازینرو من نیز شلاق و خودآزاری این دادگاه درونی ، احساس گناه ، گرفتاری در این چرخه جهنمی بی پایان و «خودسرکوبی» ناشی از آن را با تمام وجودم چشیدم و تا دیدار با پریشانی، یاس و حس مرگ پیش رفتم، تا آنگاه که سرانجام خنده و رقص من، خرد خندانم، عشقم به زندگی و به زمین، خویشتن دوستیم و ستایش زندگی بر این خودزنی پیروز شد و جهانی نو، وحدتی نو و همیشه ناتمام به عنوان عارف زمینی و غول عاشق زمینی یافتم و آفریدم.
دوستان و یاران! شلاقهای این کاهن و دادگاه درون را من و شما یکایک چشیده ایم و بر تن هایمان، روان مان جایشان باقیست. این زخمهای بر تن و جان را چون یادگاری حفظ کنید، تا دشمنان واقعیتان، احساس گناه، پشیمانی و «جان سنگینی اخلاقی» را هیچگاه از یاد نبرید، اما آن زخمها را از قلبتان و جانتان پاک کیند و فراموش کنید، تا دیگربار از نو آغاز کنید و دیگربار کودک شوید. بر قبر عشقها، لحظات، عزیزان از دست رفته تان بگریید و آنگاه انها را بخاک سپرده، دیگربار در جهان نویتان چون کودکی از نو اغاز کنید. زیرا روی دیگر این سکه، «کین توزی به دیگران»، به زندگی و دیگرآزاری، یافتن متهم و گناهکاری برای بحران خویش در دیگری، چه این مقصر خیالی معشوق از دست رفته یا آرمان از دست رفته باشد یا رقیب سیاسی و یا اجتماعی باشد.
«کین توزی» ناشی از «حس رسانتیمو یا دل آزردگی است». دل آزردگی انسان در بحرانی که به جای درک بحران خویش به عنوان ضرورت و سرنوشت خویش، به عنوان پیش شرط تحول خویش، بحرانش را به عنوان بلایی، زجری ، تله ای می بیند که دیگران برایش فراهم کرده اند، پس میخواهد با کین توزی و دگرازاری بر بحران خویش چیره شود. پس امروز «غربستیز» و فردا «سنتستیز» میشود. پس امروز عاشق و فردا متنفر از دیگری میشود و نمیبیند که تنفرش هماناندازه او را به عشق و جهان گذشته وابسته میکند که عشق گذشتهاش و نمیگذارد از کنار قبر گذشته برخیزد و جهانی نو، عشقی نو بیافریند. زیرا انسان کینتوز توهم وار خیال میکند که با نفی و کشتن فیزیکی یا روحی دیگری می تواند به بحران خویش پایان دهد. خیال میکند با شکستن آیینه می تواند تصویر خویش ر ا عوض کند. تنها حاصل این کار «سمی شدن» و در نهایت مردن و داغان شدن توسط این سمی کردن وجود خویش و دیگری می باشد. عقرب در بن بست، آنگاه که دیگر کسی را نمی یابد، خویش را نیش میزند.
کین توز و خودآزار شرمگین هر دو در نهایت به خویش بی باورند. به زندگی و به زمین بیباورند. آنها ناتوان از تحول و دگرگونی در چرخه جهنمی احساس گناه و کین توزی گرفتارند و محکوم به تکرار بحران خویشند، تا آنزمان که یا از بین بروند و یا سرانجام به جای خودآزاری و دگرآزاری به بحران خویش و به سرنوشت خویش آری گویند و رقصیدن در بحران را بیاموزند و چندگانگی جدید را، تا آن زمان که از این چندگانگی، وحدت در کثرتی نو و یا «کثرت در وحدتی» چند صدایی، خلاقیتی نو و یگانگی نو بوجود آید.
پس دوستان! احساس گناهتان را با خنده و رقصتان شرمگین کنید و اینگونه او را بکشید. او را از شرمگینساختن شما و انسان، شرمگین سازید و کین توزیتان را با خنده تان و با آری گویتان به بحران و به خویش بکشید. اینگونه رقصان و خندان، گاه کژومژ،گاه سربلند یا سرافکنده، گاه سرخ ، گاه آبی یا زرد، گاه خشمگین و گاه گریان از درون بحران خویش عبور کنید و بر بالهای احساسات متضاد خویش بسوی وحدت اضداد جدید خویش و وحدت در چندگانگی جدید خویش بشتابید. فراموش نکنید، شما برای این بحران برگزیده شده اید. پس به سرنوشت خویش آری گویید و کاشف، نخستزاد جهان نوی خویش باشید.
در این مسیر آری گویی به خویش و به بحران خویش و در این مسیر دست یابی به وحدتی نو، به خطاها و اشتباهات خویش نیز آری گویید و از خویش دلرنجیده نباشید. پایه و اساس بلوغ فردی و جمعی این است که فرد یا جامعه پی میبرد که «دیگری» نیز مطلق و بیکمبود نیست. او پی میبرد که هم او و هم دیگری، هم معشوق و هم تصویرش از حقیقت یا خدا، همیشه دارای ضعف و کمبودی است و این کمبود اساس خلاقیت مداوم بشری و جهان بشری است. اساس قدرت و شکوه جهان انسانی است.
بنابراین هیچکس یکروزه به این بحران سبکبال و رقصان خویش، به این وحدت در چندگانگی و توانایی رنگارنگی و پوست اندازی دست نمی یابد. همانطور که این سلامت و وحدت نو نیز همیشه ناتمام و قادر به تحول نو است.
باری دوستان!.پس ابتدا آری گویی به احساسات و شورهای خویش و لمس همزادی درد وشادی، امید و ناامیدی را بیاموزید و سپس گام بگام رقص وحدت اضداد را به اشکال مختلف تمرین و بازآفرینی کنید. هیچکس پرواز را با پرواز اغاز نمیکند.« باری این است آموزه ی من: انکه می خواهد روزی پریدن اموزد، نخست می باید ایستادن و راه رفتن و دویدن و بالارفتن و رقصیدن اموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمیکنند.نیچه». آنگاه که این توانایی را بدست آورید، حال میتوانید به عرصه پرواز و جهش و خنده به هزار حالت و شکل دست یابید. به عرصه جهان و جسم و بازی هزارگستره و فلات دست یابید.به عرصه بازی خندان عشق و قدرت، بازی و چرخه بدون تکرار «دیفرانس دریدایی» و تفاوتسازی، متفاوط سازی خویش و جهان خویش. به عرصه هزار شکل و حالت از «عارف زمینی، عاشق زمینی، خردمند شاد، مومن سبکبال» و خندان ایرانی پای بگذارید و «بشوید آنچه که هستید».
پسگفتار:
دوستان چهارشنبه سوری و عید نیز نمادی از عبور از بحران و نوزایی نو است. آیین عید و چهارشنبه سوری «آیین باروری و نوزایی اسطورهای» است. ازینرو چهارشنبهسوری «جشن بحران و عبور از بحران و بیماری» است که سرانجام به تولدی نو در «نوروز» منتهی میشود. همانطور که در دوران قدیم، در روزهای قبل از عید برای اجرای این آیین باروری و نوزایی، حکومت را در یک روز به یک محکوم به مرگ میدادند و سپس با پایان روز و پایان حکومت «بحران و هرج و مرج» و با قتل شاه یکروزه یا «میرنوروزی» در واقع سال کهن به قتل میرسید و سالی نو و جهانی نو شروع میگردید.
همانطور که آیین عید و نوزایی زمین و زندگی بنا به شرایط تاریخی مرتب معانی نو و نوین مییابد، مثل امسال که این آیین باستانی همزمان معنایی تاریخی و ملی و مدرن یافته است. او اکنون به صحنه عبور از جهان کهن و استبدادی ایرانی و مذهبی و به لحظه تولد جهان و ملت نوین و رنگارنگ ایرانی تبدیل شده است. مراسم امسال به تبلور «چهارشنبهسوری سبز و رنگارنگ» و به تبلور گامی نو در مسیر دستیابی به ملت نوین ایران و به «وحدت در کثرت ملی» ایرانیان تبدیل شده است و همه منتظر این آیین باستانی/نوین و شادی نوین هستند. پس فرارسیدن این روزهای نمادین و مقدس را به یکایک شما تبریک میگویم. اکنون تاریخ، اسطوره و زندگی فردی به هم گره میخورد و جهان با عبور از بحران و آتشی به تحول و سلامتی نو و «روزی نو» دست مییابد.
این آفوریسم یا «گزینهگوی» بالا، آفوریسمی از کتاب جدید من «اسرار مگو» است که در آن به «ارزشگذاری جدید» همه ارزشهای گذشته ایرانی و به ایجاد جهانی نو و زمینی و آریگوی به زندگی دست زده میشود. کتاب «اسرار مگو»، در مسیر منطقی کتاب قبلی من که به آسیبشناسی فرهنگ و گفتمان ایرانی دست زده بود، حال بر بستر این آسیبشناسی به نوزایی مدرن و به روایت نو ایرانی از زندگی دست میزند و جهانی نو و خندان میآفریند. هر ساختار مدرن و جدید احتیاج به هویت مدرن خویش و جهان دنیوی خویش دارد وکتاب «اسرار مگو» دقیقا این جهان و روایت گیتییانه و تلفیقی را به وجود میآورد. جهان، جسم و انسان مدرن ایرانی و متفاوت. شکل قدیمی این کتاب را در لینک ذیل مییابید.
http://sateer.de/books/222.pdf
Labels: مقالهها
شركة تنظيف الاثاث بالبخار بالرياض
شركة تنظيف السجاد بالبخار بالرياض
شركة تنظيف موكيت بالبخار بالرياض
شركة تنظيف مجالس بالبخار بالرياض
شركة تنظيف منازل بالرياض رخيصه
اسعار شركات تنظيف المنازل بالرياض
شركة تنظيف منازل بالرياض عمالة فلبينية
شركة نقل عفش بالرياض عمالة فلبينية
شركة تنظيف رخيصه بالرياض
شركة تنظيف فلل بالرياض عمالة فلبينية
شركة لرش المنازل من الحشرات
حشرات المنزل الطائرة
حشرات المنزل الصغيرة
شركة رش الدفان بالرياض
شركة رش الدفان شرق الرياض
rolex watches
rolex watches
ugg boots
the north face
uggs pas cher
michael kors outlet
timberland boots
ugg boots
louis vuitton outlet
201612.29wengdongdong
tiffany and co
ugg australia
louis vuitton
omega replica watches
canada goose jackets
michael kors outlet store
louis vuitton outlet
louis vuitton outlet
fitflops
20170117caiyan]
fitflops shoes
mlb jerseys cheap
gucci outlet online
discount rolex watches
montblanc pens
coach factory outlet
louis vuitton
adidas originals zx flux
oakley sunglasses
2017.1.20xukaimin