اگر به عمق ترسهای ما ایرانیان از مدرنیت و تحول مدرن بنگریم، هر چه بیشتر با این موضوع روبرو میشویم که این ترس در واقع «ترس از هیچی و خلاء» است. انسان اخلاقی یا عاشق و عارف ایرانی از این هراس دارد که با پذیرش نگاه مدرن و نسبیشدن جهان و فرهنگش، یا چندچشماندازی شدن جهان و اخلاق و عشقش در تفکر پسامدرن، در واقع همه اصول مقدس و مطلقی را از دست دهد که به او امنیت و آسایش و لذت میبخشند. او هراس دارد که در چنین جهان نسبی یا چندچشماندازی دیگر نه عشق عمیقی ممکن باشد و نه ارتباط عمیق اخلاقی... نه ایمانی عمیق ممکن باشد و نه امکان لمس لذت یگانگی ابدی با ایمان و عشق.
با درک هراس ایرانی از «هیچی و نهیلیسم مدرن» و نیز از «مرگ خدای» نیچه است که میتوان به ژرفای معضل ایرانی اسیر بحران سنت/مدرنیت پی برد و علت ایجاد و شکست تفکراتی چون «بازگشت به خویشتن» شریعتی و «سراپا مدرن شدن» تقیزادهها را فهمید و هم به تفاوت نسلهای ما با نیاکانمان نائل آمد. نسلهایی که هرچه بیشتر از پذیرش «هیچی» و قبول فانی بودن روایات تلفیقی خویش حرکت میکنند و انواع و اشکال روایت سمبولیک و فانی مدرن یا پسامدرن را بدور «هیچی محوری» زندگی میآفرینند و خالقان روایات مدرن و پسامدرن ایرانی و پروتستانیسم مذهبی هستند.
همانطور که بر بستر چنین نگاه و درکی میتوان به آسیبشناسی این نسلهای نو پرداخت و دید که کجا کاهن اخلاقی کهن به کاهن لجامگسیخته نو و پوچگرایی نارسیستی نو و تکرار سنت در قالبی نو تبدیل میشود و در کجا تحول اصیل و تلفیقی مدرن یا پسامدرن در جریان است. تحولی که پیششرط رنسانس ایران و پایان بحران سنت/مدرنیت ایرانی است.
«مرگ خدای» نیچه و یا «شییت شیء» هایدگر
همانطور که در نقد دیگری در کتاب اول در حال انتشارم توضیح دادهام[1](ص ۵۹)، «مرگ خدای» نیچه به معنای مرگ خداپرستی و یا مرگ مذهب نیست. بلکه به معنای مرگ حقایق مطلق، آرمانهای دروغین و هر متاروایت است. «مرگ خدای» نیچه اساس مدرنیت و پسامدرنیت و در واقع اساس بلوغ انسانی و پیششرط خلاقیت مداوم بشری است.بلوغ بشری در قبول این خلاء و «هیچی مرکزی» زندگی و جهان انسانی اوست. زیرا اکنون او میداند که همیشه میان او و دیگری یا «غیر» فاصلهای هست و او همیشه در روایت فانی خویش از خود و دیگری میزید و نیاز به دیالوگ و ارتباط با «غیر» دارد. خواه این «غیر» خود او یا معشوق و خدا باشد. همه حقایق و احساسات او دارای یک عنصر محوری پوچی و هیچی هستند و تفسیری، روایتی سمبولیک از عشق و حقیقت و ایمان و واقعیت بدور این این «هیچی محوری» هستند.

اکنون او میتواند به شیوه مدرن بدور این «هیچی محوری» روایات مدرن خویش را بیافریند و یا از خطای مدرن و متاروایت مدرن بگذرد و به جهان چندچشماندازی پسامدرن و یا جهان هزارگستره و جسمگرایانه دلوز دست یابد. جهان و روایتی که همیشه ناتمام است و همیشه روایاتی نو ممکن است.
هایدگر این حالت بنیادین بشری را بدین شکل توضیح میدهد که انسان چون کوزهگری است که بدور «خلاء» یک کوزه و شکل میآفریند. انسان نیز نیز بدور «هیچی محوری» زندگی و خلاء زندگی، روایات سمبولیک و فانی خویش را میافریند و « بودن» این انسان، در واقع یک «اینجابودن» است. یعنی «بودن» و زیستن در بستر یک گفتمان و جهان سمبولیک بدور این خلاء محوری است. گفتمانی که حیات و نگاه او را شکل میدهد.
2
حالت «هیچی درونی و مرکزی» همه علائق و اندیشههای بشری در واقع پیششرط خلاقیت مداوم بشری است. زیرا نوشتن و خلقکردن مفاهیم نو از عشق و قدرت و ایمان و خرد هیچگاه پایان نمییابد و با قبول این «هیچی محوری» بشر میتواند به هزار زبان و حالت با «غیر»، با معشوق و رقیب یا با خدا، سخن گوید. زیرا انسان،«غیر» و دیگری دارای یک ذات مشخص نیست و میتواند صاحب هزار حالت و ذات باشد.
لکان اما به نگاه هایدگر و نیز تفکر پسامدرنی این نکته مهم را اضافه میکند که آنچه آدمی را به ساختن مداوم روایات نو بدور این هیجی محوری وادار میکند، جستجوی دائمی او بدنبال بهشت گمشده و یا «مطلوب گمشده» است. جستجویی که هیچگاه پایان نمییابد و باعث میشود انسان مرتب تفاسیری نو و روایاتی نو از این مطلوب گمشده و از عشق، حقیقت، واقعیت و ایمان بیابد و مرتب به زبان و نگاهی نو با «غیر» به گفتگو بنشیند. ازینرو نوشتن و خلق کردن هیچگاه پایان نمییابد.
3
نگاه سنتی خیرو شری در واقع هراسان از این نگاه سمبولیک آریگوی به فاصله و خلاء و به خلاقیت مداوم است و در پی یگانگی نارسیستی با خدا و معشوق و «پرکردن» خلاء با ایمان و عشق کور و مطلق خیالی است. یگانگی مطلقی که به معنای اسارت در یک روایت خویش از «غیر» و سترونی است.
قدرت مدرنیت در این است که اولین گام را در قبول این «هیچی و خلاء» برمیدارد و روایاتی نو از هستی میافریند که قابل تحولند و در خدمت شکوه و قدرت انسانند. مشکل نگاه مدرن در این است که با این حال تن به معنای عمیق «مرگ خدا» نمیدهد و اسیر متاروایتهای مدرن چون حقانیت علم و واقعیت عینی میماند. زیرا به قول نیچه در نوشتار « تاریخ یک خطا»، با قبول مرگ «جهان حقیقی» در واقع همزمان «جهان طاهری و عینی» نیز میمیرد و حفبفت و واقعیت به بک نطم و تفسیر و گفتمان قابل تحول تبدیل میشوند.
4
اکنون دوران «نیمروز» بزرگ و بازی خندان ابرانسان نیچه شروع میشود که در واقع یک دلقک خندان و پارادوکس است و در جهان خویش میزید و جای اخلاق پراگماتیستی مدرن را «اخلاق چشماندازی جسم نیچه» و یا «اخلاق آرزومندی لکان» میگیرد در واقع پسامدرنیت و نگاه جسمگرایانه نوین مرحله والاتر این بلوغ بشری است و در عین حال همیشه روایات دیگری و بلوغی نو ممکن است.
اینگونه نیز میتوان در نگاه سنتی و نگاه مدرن نسبت به «هیچی محوری» زندگی به قول لکان در واقع «چهار گفتمان و دیسکورس»، « چهار نوع برخورد به غیر» را دریافت و پی برد که چگونه هر واقعیت و حقیقت و احساس یک انسان و یا گروهی از انسانها در واقع دربرگیرنده یکی از نظمها و گفتمانهای ذیل است.
چهار گفتمان لکان
بقول لکان در واقع ما با چهار دیسکورس و گفتمان و رابطه با «غیر» روبرو هستیم.
5
۱/دیسکورس اصلی، دیسکورس ارباب/نوکر هگلی است که در آن ارباب از مازاد تمتع کار نوکر خویش زندگی میکند و نوکر دچار این توهم است که اگر جای ارباب را بگیرد به برزخ انسانی خویش پایان میدهد. نمونه این گفتمان توهم انسان مدرن در پی رهایی از ترسهای خویش از طریق سعادت مادی و یا جراحی زیبایی و قرص ویاگرا است.
۲/ دیسکورس دانشگاهی: این گفتمان، مبتنی بر برتریطلبی علم است و خیال میکند که میتواند به واقعیت عینی و ابرانسان ژنتیکی دست یابد.
۳/ دیسکورس هیستریک: این گفتار کسی است که در واقع خود را بیمار و بحرانی میبیند و به خیال خودش علت بیماریش را میداند. چنین گفتمانی میتواند جهان و دیگری را به عنوان عامل بیماریش ترور کند. کینتوزی شرق به غرب و بنلادن نمودی از این دیسکورس هیستریک است. این دیسکورس به قول ژیژک همان «قیام بردگان» نیچه است که مرتب با قتل خدایی و حقیقتی به ستایش خدا و شاهی نو میپردازند.
6 «غربستیزی» ایرانی و «سنتستیزی» ایرانی دچار همین گفتمان هیستریکند و دوروی یک سکهاند.
۴/ دیسکورس روانکاوانه: این رابطه سمبولیک و بافاصله با «غیر» به انسان یاد میدهد که هیچ بهشت مطلق و یگانگی مطلق ممکن نیست و او در تفسیر خویش از خود و دیگری میزید و نیازمند به ارتباط با «غیر» است و نیازمند به خلق مداوم جهان و ایمان و عشق فانی خویش است. اکنون همه هستی برای او به یک خلاقیت فانی تبدیل میشود و او بر بستر «هیچی و خلاء» زندگی به ایجاد جهان زیبا و تراژیک/کمیک انسانی خویش میپردازد و از برزخ انسانی خویش نمیترسد. حتی میتوان از لکان به جلوتر رفت و سراپا آریگوی به این «خلایی» شد که زندگی را تبدیل به یک ماشین تولیدکننده مداوم آرزو و بازی میکند، آن گونه که دلوز طرح میکند.
نگاه ایرانی به «هیچی محوری»
به «هیچی محوری» یا به شکل هراس عمیق اخلاقی از «هیچی» و گرفتاری ایرانی در ارتباط نارسیستی با سنت و مذهب است. این نگاه به معنای ناتوانی از نقد سمبولیک و تثلیثی سنت و مذهب و ناتوانی از ایجاد انواع و اشکال پروتستانیسم مذهبی، روایات نو و مدرن و تلفیقی از سنت و مذهب است. یا این ارتباط به شکل نگاه عارفانه به «هیچی» است که به قول ضربالمثل عارفانه میخواهد «سیری کم جوید و تشنگی بدست آورد.» میخواهد با «خالی کردن» خویش به یگانگی با معبود و عشق مطلق دست یابد و به تبلور نارسیستی حضور معشوق تبدیل شود. یکی از نمودهای این نگاه عارفانه و نارسیستی به «هیچی» داستان« رومیان و چینیان» در کتاب مثنوی مولوی است.
7
در رقابتی میان این دو گروه در نقاشی، چینیان یک تصویر را چنان زیبا نقاشی میکنند که گویی زنده است. رومیان به جای نقاشی بر روی دیوار، آن قدر دیوار را صیقل میدهند که به آیینهای برای بازتاب شکوه خدایی تبدیل میشود. به قول مولوی صوفیان و عارفان همان رومیان هستند که خویش را از هر آز و نیاز انسانی پاک میکنند تا به تبلور عشق الهی تبدیل شوند. این تصویر عارفانه «خالی شدن و پرشدن از معشوق» به اشکال مختلف در روایات دیگر عارفانه نیز وجود دارد.
مشکل این تصویر این است که به «غیر»، چه به خدا و یا معشوق، ذاتی میدهد و توهموار میپندارد که با تهی کردن خویش با این ذات پر میشود و با او یکی میشود در حالی که موضوع قبول «هیچی» به این معناست که ما هیجگاه به ذات نهایی خویش و غیر پی نمیبریم و وقتی حتی مثل عارف خویش را از هر نیازی نیز تهی کنیم، باز هم در واقع دیگربار خویش را با تصویری فانی و شخصی از «غیر» پر میسازیم و اسیر روایتی از خویشیم. زیرا ما همیشه در روایات خویش میزییم و یگانگی مطلق یک توهم هست. همانطور که خالی شدن عارف از آز و نیاز بشری در واقع خود تبلوری از آز و نیاز و خواست قدرت و عشق و خویشتندوستی عارف است.
در دوران مدرن شکل عمده برخورد ایرانی به «غیر و مدرنیت» در واقع یک گفتمان هیستریک بوده است که به جای ایجاد تفسیر خویش از «مدرنیت ایرانی» و به کمک نقد سمبولیک مدرنیت و سنت، در پی «بازگشت به خویشتن» و یا «تقلید مدرنیت و سراپا مدرن شدن» بوده است. او در هر دو حالت متوجه نشده است که همیشه در تفسیر خویش از مدرنیت اسیر بوده است. تفسیری نارسیستی که به او این توهم را بخشیده است که گویی مدرنیت همین است و بس و یا میتوان به یک «خویشتن» بازگشت کرد. یا می توان با تقلید مدرنیت، با مدرنیت به یگانگی عارفانه دست یافت.
شکل دیگر این گفتمان هیستریک تفکر کسانی است که اکنون میخواهند با نفی کامل گذشته و سنت به خیال خویش به مدرنیت دست یابند و یا نافی هر قانون و اخلاقند... زیرا آنها نیز اسیر یک نگاه مطلق به سنت و مذهب هستند و نمیبینند که مشکل ایرانی در واقع نه سنت و یا مذهب بلکه ناتوانی از ارتباط سمبولیک با سنت و مذهب است. ارتباطی سمبولیک که به او یاد میدهد سنت و مذهب دارای یک ذات مطلق نیستند و میتوان روایات نو و تلفیقی از آنها ایجاد کرد و روایات کهنه و مخالف رشد و تحول را بدور انداخت.
در مقاله آینده با نقدی بر مقالات عبدی کلانتری در باب «بومیگرایی» نشان میدهم که چگونه این نگاه مدرن نیز هنوز اسیر گفتمان هیستریک است و در واقع نگاه کلانتری در معنای دریدایی، شکل تعویق یافته و متفاوت نگاه شریعتی است و مثل او اسیر دوالیسم سنتی «غرب/شرق» و گفتمان هیستریک است. او نمیبیند که نگاه او دقیقاً روی دیگر همان روشنفکر بومی است که با نوعی تمسخر نقدش میکند.
سخن نهایی
باری نسل ما، نسل این مهاجران دوملیتی و روشنفکران چندمتنی ایرانی، نسلی که خود این خطاهای گذشتگان را نیز بارها انجام داده است، با شناخت این خطاها به نگاهی نو به «هیچی» دست مییابد. نمونه این نگاه نو را میتوان در کار هنرمندان و روشنفکران فراوانی از نسلهای مختف، از روشنفکران مذهبی و یا لاییک بازیافت که در حال ایجاد و طرح روایات سمبولیک و فانی و تلفیفی خویش از مدرنیت و سنت هستند.
اکنون چون حالت «عاشق و عارف زمینی و خندان من»، حالت «جسم خندان» من، از هر گوشه و کنار این جهان ایرانی نسلی در حال رشد است که قادر به لمس و قبول این «هیچی و خلاء» و ایجاد روایات خندان و پارادوکس و تلفیقی خویش بدور این «هیچی محوری» است. اکنون زمان بازنگری همه ارزشها و ایجاد روایات زمینی و دگردیسی به بازیگر خندان و زمینی بازی عشق و قدرت و به خالقان روایات مدرن و پسامدرن ایرانی است. زمان، زمان شرارت خندان، عشق قدرتمند و روایات فانی و رقصان ماست.(در این باب به کتاب «اسرار مگو» از من در اینترنت مراجعه کنید»
8این نسل نو و خندان پایهگذاران رنسانس ایران و ایجادگران «گفتمان روانکاوانه» و جهان سمبولیک و مدرن قابل تحول ایرانی بدور «هیچی محوری» زندگی هستند. این نسل نو که پرشور و خندان است و برای سروری بر لحظه به جدل اندیشه دست میزند، همزمان میداند که هر روایت او مالامال از شور پوچی و هیچی است، پس حتی قادر است به بهترین روایات خویش نیز بخندد و تن به جدل خندان اندیشهها بر بستر رواداری مدرن دهد. باری دوران ما، دوران شروع گفتمان روانکاوانه و آریگویی به «هیچی»، دوران دگردیسی به «هیچی خندان و جسم خندان» و عبور از خطای نیاکان و گفتمان هیستریک و شروع رنسانس ایران است. رنسانسی که در معنای جسمگزایانه ذر بطن جامغه رخ داده است و اکنون با ما اتفاق میافتد.
پانوشت:
1.
/3/2
مبانی روانکاوی فروید/لکان. دکتر موللی. ص 271/272
4/
Nietzsche Werke.Band 4. Götzen-Dämmerung.S.385
5/
واژگان لکان. ژان_پیر کلرو. ترجمه دکتر موللی. ص.776.
6/
Zizek. Köperlose Organe.suhrkamp.S.2577.
7/
مثنوی معنوی.مولوی. ص.171/1738 .
8/
منتشرشده در سايت زمانه
It positively helpful and it has helped me out loads.
I hope to ggive a contribution & aid other users like its helped me.
Great job.
Here is my page viagra
ugg boots for women
uggs sale
uggs for sale
ugg boots sale uk
cheap ugg boots
ugg sale
ugg boots outlet online
uggs for sale
ugg boots sale
nike air max
ugg boots outlet
ugg sale
ugg outlet store
cheap ugg boots
ugg boots clearance outlet
belstaff jacket
mac cosmetics
uggs on sale
discount uggs
tory burch black friday
pandora jewelry
cheap uggs
new balance shoes
discount ugg boots
ugg boots outlet
cheap beats by dr dre
uggs sale
christian louboutin outlet
jordan 11
patagonia sale
toms shoes
cheap nike shox
uggs clearance
michael kors handbags clearance
michael kors handbags wholesale
san diego chargers jerseys
mont blanc pens
saints jerseys
oklahoma city thunder jerseys
instyler max 2
pandora charms
cheap oakley sunglasses
adidas nmd
yeezy boost
true religion outlet
nike roshe run
true religion outlet
michael kors
lebron 13 shoes
jordan shoes
nike air max
20170618