روانکاوی بحران مفهوم «عشق ایرانی»
داریوش برادری، روانشناس/ روان درمانگر

هر انسانی دارای یک «مفهوم عشق درونی» است. این مفهوم عشق بهطور عمده ناآگاهانه و تحت تاثیر روابط دوران کودکی و گفتمان فرهنگی به وجود میآید و توسط تجارب عشقی و فردی در دوران جوانی و بزرگسالی تکمیل و یا تا حدودی متحول میشود. این مفهوم عشق باعث میشود که ما عاشق تیپهایی خاصی شویم و علائم خاصی در ظاهر و یا نگاه و باطن معشوق ما را به حالت «عاشق شدن» گرفتار کند و یا در عشق بهدنبال این یا آن استعاره مانند «عشق پاک»، «ماجراجویی»، «همزاد یا مکمل» باشیم.
از این رو وقتی که یک فرهنگ دچار بحران درونی میشود و مانند فرهنگ ما دچار بحران سنت/مدرنیت میگردد، آنگاه همه مفاهیم کهن مانند «مفهوم عشق، ایمان» و غیره نیز دچار یک بحران درونی میشوند و به قول نیچه زمان بازنگری همه ارزشها و الواح کهن و ایجاد مفاهیم نو بر بستر بحران فرا میرسد. مفاهیمی نو که در ذات خویش مفاهیمی تلفیقی هستند و در حالت بالغانه به پذیرش سمبولیک مفهوم نوی عشق در درون بستر فرهنگی و مفهوم کهن عشق میانجامد و خالق «نوزایی فرهنگی» هستند.
مفهوم «عشق» در فرهنگ ایرانی و فرهنگ مدرن
من در اثر دیگری از خویش به نام «
بحران عشقی ایرانیان» این بحران و حالاتش را به شکل نسبتا جامعی تشریح و نقد روانشناختی کردهام و در مقاله دیگری به نام «
از عشق تراژیک تا پوچی تراژیک» اشکال عمومی این بحران عشق در جامعه ایرانی را نشان دادهام. قصد من در این مقاله طرح مباحثی نو در این زمینه و درک عمیقتر این مباحث بر پایه نظریات لکان و یا دیگر نظرات پسامدرنی است. از این رو خوانندگان علاقهمند را به خواندن این دو مطلب نیز دعوت میکنم. مباحث معنا و حالات عشق، تفاوت عشق ایرانی و مدرن در اینجا بطور مختصر طرح میشود.
مفهوم عشق ایرانی بر مبنای اندیشه «وحدت وجود عارفانه» و نفی فردیت و تفاوت استوار است و میتوان این جستجوی یگانگی عاشقانه و نفی هر عنصر متفاوت را در عشقهای واقعی و یا هنری ایرانی به خوبی مشاهده کرد. نمادهای این عشق در پی وحدت وجود عاشق/معشوقی را میتوان از داستان لیلی/مجنون، فرهاد/شیرین تا بوف کور و حتی در پوچگرایی نوستالزیک امروزی ایرانی بازیافت. میتوان تبلور آن را چون خطی قرمز از اشعاری «نور تویی، شور تویی...» مولانا تا اشعار پاپ نویی دنبال کرد که در معشوق همه چیز و معنای زندگی را میجویند. میتوان دید که چگونه عاشق و معشوق واقعی، هنری یا اینترنتی ایرانی، چون درک عمومی از حافظ، در پی دستیابی به یگانگی عاشقانه به وسیله رهایی از «حجاب خود و فردیت» خویش هستند.
از این رو ما در عشق در پی میل یگانگی کامل با معشوق هستیم و برای دستیابی به این یگانگی مطلق به نفی علامت فردیت زنانه و مردانه خویش، به نفی تمنای اروتیکی و خویشتندوستانه تن میدهیم و در واقع خویش را و سعادت فردیمان را در پای این میل وحدت وجود خفه میکنیم. حاصل عدم توانایی تحول و دیالوگ در عشق ایرانی و گرفتاری در حالت نارسیستی عشق/نفرتی و ناتوانی از دستیابی به عشق چندلایه، ناتمام سمبولیک و قابل تحول است. ما اسیر تصویر ایدهالی نارسیستی خویش از عشق و عاشق/معشوق میمانیم و ناتوان از ایجاد روایات مختلف از عشق و تصاویر مختلف حالات عاشق/معشوقی، یا ناتوان از پیوند عشق و خرد، عشق و فردیت هستیم.
در سمت مقابل فرهنگ مدرن و مفهوم عشق مدرن قرار دارد که بر اساس فرهنگ و نگاه یونانی و مسیحی از عشق خلق شده است و ایجادگر انواع و اشکال مفاهیم مدرن از عشق است. دو شکل مهم آن، «عشق رمانتیک گونه» و دیگر «عشق لیبرتین مارکی دوساد و سرانو دبرژراک» است. مشکل نگاه مدرن به طور خلاصه این است که در طی زمان هر چه بیشتر میل یگانگی و مطلقیت معشوق که بخشی از عشق است، در پای میل به فردیت و سبکسازی عشق قربانی میشود.
حاصل گرفتاری «من مدرن» در یک درک سوژه/ابژهای از عشق و ناتوانی از لمس حالات پارادوکسیکال عشق، مانند پیوند درونی میل یگانگی و قبول تفاوت، ناتوانی از لمس پیوند درد و لذت عشق و ناتوانی از عشق و دیالوگ عمیق است. به قول فوکو در کتب «سکس و حقیقت» نگاه مدرن در پی تبدیل انسان تمناکننده به انسان حاکم بر تمنا است.
انسان مدرن بهای این تلاش برای کوچک کردن و عقلانی کردن احساسات و عشق خویش را با بیمارکردن و سطحی کردن عشق خویش و جستجوی مداوم عشق میپردازد. همه تلاشهای مدرن برای سادهسازی عشق چون «عشق آزاد» و «کلوب سوینگرها» و غیره در نهایت شکست خورده است..
در واقع جهان معاصر دوران بحران جهانی عشق نیز هست و درک شرقی و اخلاقی از عشق و سبکسازی مدرن در نهایت به بیماری عشق و بحران عشق منتهی شدهاند. عشق به قول اوکتاویو پاز در مقاله «دیالکتیک تنهایی»، یک پدیده صرفا انسانی است و ما نمیتوانیم او را تعریف کنیم، اما میتوانیم حالاتش را بیان کنیم. از حالات مهم عشق حالات تلفیق اضداد و پارادوکس درونی عشق است. ما در عشق یک نفر را مطلق دوست میداریم و میخواهیم قلب و جان او به ما تعلق داشته باشد. همزمان میدانیم که موجودی فانی هستیم و فانتزیمان در پی عشق و نگاه دیگران نیز هست. اینگونه عشق پیوند ابدیت و لحظه، پیوند عشق جاودانه و لمس فانی بودن و متنوع بودن تمنای بشری است. ما در لحظه عشق به پیوند و تلفیق تصادف و سرنوشت دست مییابیم و سرنوشت خویش را به یک آشنایی تصادفی پیوند میزنیم.
موضوع بلوغ عاشقانه از این رو درک این حالات تناقضی و تلفیق اضداد عشق و قبول آن است. هر عشقی مالامال از حالات متفاوت وابستگی، آزادی، فانتزیهای نارسیستی، قدرتطلبانه و یا اروتیکی مختلف است. یک عشق بالغ قادر است به تلفیق اضداد و آری گویی به حالات پارادوکس خویش دست یابد و مرتب تحول یابد. در حالت بیمارگونه عشق، آن گاه به قول دکتر ویلی روانکاو معروف مباحث عشقی، ما شاهد روابط یکطرفه و بحرانزا هستیم.
چهار نمونه این روابط بیمارگونه از نگاه دکتر ویلی بشرح ذیل است:یا رابطه به شکل «تصادمات عشقی نارسیستی» مانند رابطه مرید/مرادی و یا میل یگانگی کامل و نفی فردیت و شکست نهایی این توهم است؛ یا به شکل«تصادم عشقی دهانی یا اورالی» است که در آن یک طرف بیشتر پدر یا مادر و معشوق بیشتر یک کودک است و موضوع عشق «مواظبت از یکدیگر» است و حالات دیگر عشق و تعویض جاها در عشق صورت نمیگیرد. یا عشق به حالت «آنال سادیستی» و جنگ قدرت بر سر استقلال و اعتماد متقابل است، مانند روابط معروف به «مرغ و خروس جنگی» و ناتوان از تقسیم و تعویض قدرت.
یا رابطه به شکل «تصادم عشقی ادیپالی» است که فرد در این رابطه معمولا معشوقی را ناآگاهانه میجوید که بتواند به کمک او زندگیاش را سامان دهد و با شکست رابطه در واقع شکست درونی خویش را بپوشاند. موضوع عشق بالغانه این است که همه این حالات را در خویش دارد، اما اسیر یک حالت نیست بلکه عاشق و معشوق هم قادر به پرستش یکدیگر و کمک به یکدیگر و هم قادر به دیالوگ و قبول فردیت دیگری و باری عشق و قدرت و بیان تمناهای اروتیکی خویش هستند. (برای توضیحات بیشتر به این
مقاله مراجعه کنید)
به قول روانکاوی لکان، عشق لحظه و تبلور آرزومندی بشری است. انسان موجودی آرزومند است و در عین حال این آرزو و تمنا هیچگاه کامل به دست نمیآید و ما مرتب محکوم به ایجاد روایاتی نو از این داستان و آرزوی قدیمی و کهن هستیم. زییایی عشق بشری در این حالت تراژیک/ کمیک عشق و وصال ممکن/ ناممکن بشری و لمس نیاز به دیگری و ناممکنی لمس مطلق دیگری قرار دارد.
حتی میتوان در معنای روانکاوانه دید که چگونه زن و مرد در عشق چیزی متفاوت میبینند و همزمان این تفاوت باعث ایجاد بازی تراژیک/ کمیک و دیالوگ عشق و هنر بشری میگردد. مرد در عشق در پی دستیابی به تمناست و زن در پی دیدن خویش در چشم معشوق به سان تبلور عشق و تمنا است. اما هیچکدام از این حالات «قدرت مردانه و عشق زنانه» قابل دستیابی نهایی نیستند. از این رو به قول طنز لکان «عشق اعطای چیزی است که فرد فاقد آن است، به کسی که هیچ میلی به دریافت آن ندارد.» 1
زیرا مرد نمیتواند عشق را کامل داشته و اعطا کند و زن خواهان دیدن خویش به سان تبلور عشق در چشم معشوق است و این را هیچگاه کامل بهدست نمیآورد و یا نمیتواند کامل تبلور تمنا باشد. زندگی و عشق بشری و حقایق بشری از این رو همیشه یک جایشان میلنگد و ناکامل هستند و یا ما دارای معانی متفاوتی از عشق به علت تفاوت جنسیتی و یا قومی هستیم. اما این ناکاملی و ضرورت دیالوگ اساس قدرت عشق و خلاقیت بشری است و ایجادگر تلفیق و روایات نو از «عشق قدرتمند و اغواگری زنانه» و «قدرت
عاشقانه و اغواگری مردانه» و از عشق بشری است.
درگیری جان و روان ایرانی در بحران دو مفهوم و ضرورت تلفیق
در بحران روابط عشقی و زناشویی درون کشور و رشد طلاق، در بحران عشقهای میان ایرانیان و خارجیان، در معضلات
عشقهای اینترنتی ایرانی و یا بحران عشقها و ازدواجهای از راه دور ایرانی و بسیاری مباحث دیگر میتوان نمادهای بحران عشق ایرانی را دید. من این مباحث را در سه مقاله جداگانه و در بینابین مطالب دیگر بررسی میکنم و راههایی نو برای عبور از این بحرانها و دستیابی به سعادت و قدرت عاشقانه نو را ارائه میدهم. موضوع این مقاله درک بحران مفهوم عشق ایرانی و ضرورت تلفیق است و به این دلیل اینجا بیشتر از نمادهای هنری این بحران استفاده میکنم.
یکایک ما هم این بحران و هم شکست میل بازگشت به خویشتن و کپی کردن مدرنیت را چشیدهایم. زیرا ما فرزندان یک پروسه و بحران مشابه هستیم. زیرا مفهوم عشق کهن عارفانه نهفته در زبان و فرهنگ و روان ما را نمیتوان به دور انداخت. راه مهم ایجاد تلفیق و پذیرش نگاه مدرن در فرهنگ خویش و ایجاد روایتی نو از عشق بر بستر قبول پیوند میل یگانگی عارفانه و قبول فردیت و ایجاد روایات مختلف از این عشق پرشور و متفاوت است.
چنین عشقی میتواند به دیالوگ و نیاز خویش به معشوق تن دهد و هر اختلاقی را به بستر تحولی و کشف تمنا و لذتی نو در عشق و رابطه و اروتیک تبدیل سازد و به انواع روایات مختلف عشق فانی و پرشور و خندان ایرانی دست یابد. اکنون این ایرانی زن و مرد مدرن، متفاوت و قادر به تلفیق، بنا به توانش، هم خویش و هم رابطهاش را به یک «وحدت در کثرت مدرن» و یا «کثرت در وحدت پسامدرن» و چندصدایی تبدیل میسازد. او میتواند حتی به یک «عاشق زمینی» تبدیل شود که هم سرا پا تمنا است و پرشور به معشوق عشق میدهد و همزمان عشقاش خردمند و خندان است و میداند که عشق نیز روایتی است و همیشه روایاتی دیگر ممکن است. پس وقتی عشقاش ناتوان از تحول و دیالوگ و تبدیل به باری تراژیک میشود، با قبول درد و عزاداری مرگ عشقاش و مرگ خویش به تحولی نو و توانایی عشقی نو دست مییابد و متحول میگردد..
برای دستیابی به چنین توانایی و قدرت متناقضی و یک چنین عشق خردمند و خندانی بایستی هم از نگاه سنتی و هم از نگاه مدرن عبور کرد و عشق متفاوت و مدرن یا پسامدرنی خویش را آفرید. از این رو چه جای تعجب که هنوز ناتوان از این تحول نهایی بودهایم و هم هنرمندان و روشنفکران ما و هم یکایک ما در این مسیر و بحران و بنبست بارها شکستهایم و میشکنیم. به قول نیچه در یکایک ما
«گذشته و حال و آینده در جنگ بوده است، پس چه جای تعجب که کورههای فراوان شکستهاند و میشکنند.» 2
نمونه تلاش برای عبور از این بحران و گرفتاری در بنبست را ما در تلاش هنرمندان بزرگی چون فروغ و هدایت میبینیم. اگر فروغ در اولین آثارش پرشورانه از لذت گناهکردن و لمس تمنای عشق و اروتیک سخن میگوید، اما با لمس جهان و نگاه مدرن و تلاش برای پذیرش این نگاه مدرن در جهان عاشقانه خویش دچار بنبست میشود. بنبستی که در اشعار نهایی فروغ و افسردگی و بنبست نهفته در تمثیل زندگی به سان «کشیدن سیگاری در فاصله رخوتناک دو همآغوشی» خویش را نشان میدهد. بنبستی که در نهایت به مرگ فروغ میانجامد و در اشعارش به آن به شکل پیشگویانه اشاره میکند. (در این باب به
نقد من مراجعه کنید.)
یک علت اساسی بنبست این است که ما در حین جذب اندیشه مدرن در ساختار خویش، به ناچار این اندیشه را به شکل ایرانی ترجمان و مسخ میکنیم و یا این اندیشه به حالت یک «جسم بیگانه» باقی میماند و جذب نمیشود. ابتدا با شناخت اجتنابناپذیری این خطا و ترجمان غلط است که میتوان از تلفیق شکننده و شترمرغی کم کم به تلفیقی نو و زنده و همیشه ناتمام دست یافت.
راوی بوف کور هدایت در واقع نماد روشنفکر مدرن ایرانی است که هنوز به این فردیت و توانایی نهایی دست نیافته است. از این رو محکوم به مسخ و تکرار تراژیک سنت است. راوی نگاهش به زن اثیری، نگاه یک عارف در پی «وحدت وجود» عارفانه نافی جسم و تفاوت و نافی تمنای اروتیکی و جسمی است. رابطه راوی و لکاته به شکل رابطه نارسیستی عشق/نفرتی است.
شاملو در تصویر «آیدا»، در پی پیوند رمانتیسیسم مدرن با عشق ایرانی و قهرمانگرایی ایرانی است و در این تلفیق شکست میخورد
از این رو آیدای شامو بیشتر یک زن اثیری/مادر است تا یک زن مدرن. چه برسد به آنکه شعر و زنی پسامدرن باشد و این شعر به ما نگاه زن و فانتزیهای او را نسبت به شاعر و چشماندازی دیگر از رابطه را نشان دهد. شعر شاملو یا رابطه سنتی قهرمانه/عاشقانه در «کلیدر» دولتآبادی ناتوان از جهانی شدن هستند. زیرا آنها اسیر نگاه نهفته در زبان و فرهنگ خویش و ناتوان از پذیرش بهتر نگاه مدرن و پسامدرن و ایجاد نگاه متفاوت، تلفیقی و چندلایه خویش به سان یک هنرمند مدرن هستند، چون بورخس، ناباکوف، جیمز جویس و دیگران.
راه دستیابی به این تلفیق و ایجاد روایتی نو و متفاوت، در لمس بستر و تمنای عارفانه و عاشقانه خویش و پذیرش نگاه مدرن در این بستر و ایجاد تلفیق ایرانی از عشق و فردیت است. تا عشق و هنر ایرانی نیز چند لایه شود و برای مثال هم حالت متفاوت و جذاب و رمزآمیز شرقی و هم نگاه روانکاوانه و تحلیلگرانه مدرن را در خویش جذب کند و به رئالیسم جادویی، سوررئالیسم ایرانی و پیوند هزار و یکشب و هفت خوان رستم با لحظات عشقی و فردی خویش در خیابانهای اروپا به سان مهاجر و یا در خیابانها و کوچههای ایران به عنوان شهروند ایرانی دست یابد. همانطور که جویس در «اولیسیس» به پیوند اسطوره ادیسه و زندگی ایرلندی در جهان چند روایتی قهرمانش و زندگی یک روز او دست مییابد.
انسان ایرانی محکوم به این تلفیق است و گرنه در عشق فردی و یا تحول هنری و فرهنگی قادر به رنسانس و تحول نهایی نبست. همین ضرورت فرهنگی و دیسکورسیو است که باعث میشود در رمان رضا قاسمی به نام « وردی که برهها میخوانند»، ما دیگر بار با فیگور عارف و تلاش برای دستیابی به «عشق جاودانه و تار جادویی» و ناتوانی از دستیابی به عشق فردی روبرو شویم. با اینکه میان این کتاب و کتاب بوف کور هدایت هفتاد سال فاصله است، اما موضوع یکی است. زیرا دیسکورس و بستر فرهنگی یکی است و هنوز تحولی نو صورت نگرفته است. حتی رمان خوب قاسمی نیز قادر نیست، با وجود طنزی پرشور و نکاتی نو، به عمق این معضل و لزوم تلفیق دست یابد و قهرمانش محکوم به مرگ تدریجی و بریدن اجزای بدنش و کتاب خوب او محکوم به ناتوانی از ژرفایی نو است. (در این باب به
نقد جامع من بر این رمان مراجعه کنید.)
در دوران معاصر و با شکست هر چه بیشتر فرهنگ سنتی و تشدید بحران، با شکست عشق رمانتیک لیلی/مجنونی و رشد پوچگرایی ایرانی، ما از یک سو شاهد رشد فردیت و خلاقیت نو و نگاهی نو به عشق و بیان بحران عشق در آثار هنرمندان و شاعران جوان ایرانی چون جمشید مشکانی، زیبا کرباسی، علی عبدالرضایی، پگاه احمدی و غیره هستیم و هم شاهد نمادهای خطاهای نو و برخورد نارسیستی نافی هر معیار و قانونی و گرفتاری عمیق در بحران عشق و شاهد ناتوانی از ایجاد یک نگاه بالغانه تراژیک/کمیک به عشق و به معشوق و به «غیر» هستیم. (برای اطلاعات بیشتر به
فصل نهایی کتاب اینترنت مراجعه کنید.)
سخن نهایی
مشکل شرایط بحرانی و بیمارگونه این است که هر چه بحران بیشتر طول بکشد، حالت دلآزردگی و کینتوزی بیشتر میشود. امروزه نیز ایرانیان یا از یکدیگر فراری اند و یا گرفتار سناریوی کهن نارسیستی «همه با هم/همه بر علیه هم» هستند. اما در بطن جامعه نسلی نو و گفتمانی نو در حال رشد است که در واقع اکثریت را تشکیل میدهد. این گفتمان نو، گفتمان «تلفیق» و دستیابی به وحدت در کثرت مدرن یا کثرت در وحدت پسامدرن به سان عاشقان خردمند ایرانی و ایجاد روایات مختلف از عشق و مباحث دیگر است. ما این نسل نو هستیم که به جای کینتوزی به خویش و دیگری، از سرنوشت و بحران خویش مغروریم و خالق تلفیقهای خویش و روایات نوی خویش از عشق و گیتیگرایی هستیم.
من این مقاله را با این خواست از خوانندگان خویش پایان میدهم که به دو سوال ذیل جواب دهند و در واقع میخواهم جواب خوانندگان ادامه این مقاله و بحث باشد. سوال این است که آیا آنها نیز این بحران و بنبست و این نیاز به تلفیق را در خویش احساس کردهاند و نوع تلفیق آنها چگونه است؟
زیرا باور دارم که پاسخ خوانندگان به این دو سوال، هم به لمس بحران مشترک و نزدیکی جوابهای مشترک و متفاوت کمک میرساند
و هم نشان میدهد که ما فرزندان بحران و حاملان رنسانس مشترک جسم و عشق و خرد ایرانیم و موضوع ما ایجاد روایات مختلف از این عشق زمینی و خندان مشترک، لمس وحدت در کثرت خویش و جدل خندان عاشقان زمینی، عارفان زمینی و خردمندان شاد ایرانی برای دستیابی به بهترین تلفیقها است.
1-روانکاوی زن و مرد. دو مقاله از دکتر موللی2- نیچه. «چنین گفت زرتشت»، ترجمه آشوری.
منتشرشده در سايت زمانه
سایت جدید مبارک
با آرزوی پیروزی و موفقیت
امیدوارم که ار این طریق بتونی بیشتر مخاطب داشته باشی ودیدگاه هاتو بهتر منتقل کنی
اختر
tory burch outlet
louis vuitton outlet store
moncler jackets
ugg boots outlet
ugg outlet store
ugg outlet
reebok shoes
balenciaga bag
ugg boots sale
coach outlet store online
nike air max 90
cheap ugg boots
ugg outlet
ugg boots sale
uggs on sale
moncler outlet
uggs outlet
cheap uggs for sale
celine handbags
gucci handbags
vera bradley black friday
air max 90
coach factory outlet online
cheap uggs for sale
uggs sale
ugg boots sale
canada goose jackets
christian louboutin outlet
isabel marant shoes
womens ugg boots
uggs for sale
asics running shoes
canada goose uk
louis vuitton outlet online
air max 90
michael kors uk
coach factory outlet
canada goose jackets
ysl outlet store
nike air max
reebok shoes
louis vuitton handbags
yeezy boost 750
north face outlet
louis vuitton outlet online
pandora charms outlet
coach factory outlet
michael kors outlet
ghd
michael kors outlet online
louis vuitton purse
nike store uk
armani exchange
discount nike air max
coach outlet store
michael kors outlet store
true religion jeans outlet
polo ralph lauren
abercrombie kids
montblanc pens
tommy hilfiger outlet online
ugg sale 2016
converse outlet
instyler max
2016818caiyan
san francisco 49ers jerseys
ecco shoes
the north face
christian louboutin shoes
longchamps
ghd hair straighteners
ralph lauren pas cher
michael kors handbags
asics shoes
nike roshe one
true religion
nike zoom
basketball shoes
kobe 9
michael kors outlet store
nike roshe uk
kobe shoes
jordans for cheap
20170618